كرده بود، با عباراتى چون: «و بو جعفر بابويه، شخصى بزرگوار و استاد همه اصحاب»، برمىشمرد. ۱
يكى از اشكالاتى كه نويسنده سنّى در كتابش مطرح كرده و بارها تكرار مىكند، ساختگى بودن مذهب شيعه است. او شيخ صدوق را نيز در شمار جاعلان اين مذهب برمىشمارد. شيخ عبد الجليل، پس از نقل سخن نويسنده سنّى در باره انتساب مذهب شيعه به ابن المقفّع و ديگران مىگويد:
مذهب محدّثْ آن باشد كه نسبت كنند به شخصى معيّن و در شيعه عادت نرفته باشد كه گويند ما مذهب مفيد و بو جعفر و مرتضى داريم؛ بلكه گويند: ما مذهب امير المؤمنين و باقر و صادق داريم. پس مذهب، مذهب اعتزال باشد كه... . ۲
وى پس از اتّهام نويسنده سنّى به وضع مذهب شيعه، امامان شيعه را يك به يك نام مىبَرَد و پس از آن مىگويد:
ابو جعفر بابويه، فقيهى است مقدّم و شيخ مفيد، مفتىاى محترم و سيّد مرتضى، محقّقى است و ابو جعفر طوسى، مبرّزى است در دين. كذلك هر يك را كه اسامى ياد كرده است، نه واضع اند نه صاحب مذهب؛ نه مطاع اند نه مقتدا؛ ناقلانى اند معتمد، مستنبطانى اند امين كافى... . ۳
يكبار ديگر، هنگامى كه در باره امام حسين عليه السلام سخن مىگويد، نام برخى از علماى شيعه را نقل مىكند كه شيخ صدوق و حسكاى بابويه از آن جملهاند:
تا اين روز، زين العابدين و باقر و صادق كجا بودند؟ مؤمن طاق و هشام حكم و شيخ مفيد و سيّد مرتضى و بو جعفر بابويه و بو جعفر طوسى و حسكا بابويه و.... كجا بودند؟ ۴
نويسنده سنّى در چند جايگاه از كتابش، از شيخ صدوق، نقل قول و روايت مىكند و