و در جاى ديگرى ، در همين راستا مىگويد :
به حقيقت آن است كه اگر خداىْ بر همه خلقان رحمت كند ، مقدّراً بر جهود و گبر و ترسا ، هرگز بر مجبّر رحمت نكند كه مجبّره را خصومت با خداى و رسول و امام است و با اين سه خصم ، نجات يافتن ، محال باشد .۱
او در جاى ديگر ، در جواب نوسنّى كه به اصطلاحِ خود ، فضايحى را براى روافض بر شمرده است ، به اجمال مىگويد كه اين فضايح ، به فرض كه درست باشند ، وقتى موجب ملامت و بازخواست از روافض مىگردند كه خودشان ، فاعل و يا مكتسبِ فعل باشند ؛ امّا در مذهب نوسنّى مجبّرى ، اين روا نيست و نوسنّى ، اعتقادى به اراده و اختيار بشر ندارد .
سپس او در توضيح بيشتر اين عقيده مجبّره مىگويد :
به مذهب خواجه سنّى ، چه كافر چه مؤمن ، چه ملحد چه موحّد ، چه موافق چه منافق ، چه ناصبى چه رافضى ، چه شيعى چه سنّى ، همه مُجْبَر و مكرهاند ، مبرّاء اند از فعل نيك و بد . قدرت موجبه خداى آفريده است ، مكلّف را در افعال ، البتّه اختيارى نيست ؛ كافر ، قادر نيست كه بت نپرستد ، بوجهل نتواند كه ايمان آورد ، ملحد چگونه تواند كه مؤمن شود كه خدايش بر آن داشته است و قضا چنان رانده است ، و او مقهور است ، به خلاف فعل و خواستِ خداىْ نتواند كردن . على را خداى مىكشد ، عبد الرحمان ملجم در ميانه بهانه است . عمر را خداى مىكشد ، بو لؤلؤ در ميانه بهانه است . قتل حسين به رضا و قضاى خداست .
پس با اين مذهب كه مصنّف دارد ، شايد كه فعلهاى بزرگ را بر رافضيان حوالت نكند و ايشان را مجرم نخواند . و عجب است كه هر زنا و لواطه كه خواجه كند ، همه فعل خداىْ باشد ؛ امّا آنچه رافضيان كنند ، همه فعل ايشان باشد . ۲
او در ادامه ، به عقيده ديگرى از آنها مىپردازد و آن اين است كه آنها مىگويند :