همچنين در مواردى كه وى نتوانسته است قول منتسب شده به اماميان همعصرش را انكار كند - همان طور كه پيشتر گفته شد - ، در پله بعدى، تلاش كرده است تا جايگاه آنان و حتّى ميزان دانش آنها را ناچيز جلوه دهد. وى در جريان مناظرهاش با صاحب فضائح در باره ابو طالب بن بابويه مىگويد: «وى آن درجه از علم نداشت كه تصنيف سازد».۱ همچنين پس از اين كه خواجه سنّى، قولى در تفسير يكى از آيات قرآنى را به على بن ابراهيم نسبت مىدهد، عبد الجليل در پاسخ به وى به كنايه مىگويد: «علىّ بن ابراهيم بن هاشم چه دانست؟». ۲ بر اين اساس مىتوان گفت كه شيوه عبد الجليل در كتاب نقض، شيوه كسى است كه راهبرد مطرح شده در فرضيّه سوم را استفاده كرده باشد.
سه. تقويت فرضيّه سوم در صورت تقيّهاى بودن گفتمان عبد الجليل قزوينى
در صورتى كه ثابت شود گفتمان كلامى كتاب نقض، تقيّهاى است، پذيرش حقيقت مطرح شده در فرضيّه سوم - يعنى «جعل اصطلاح شيعه اصوليّه با انگيزههاى راهبردى» - بسيار آسانتر مىشود و در واقع مىتوان آن را به عنوان شاهدى بر صحّت فرضيّه سوم تلقّى كرد.۳
همان طور كه پيشتر بيان شد، اگر در جامعهاى افرادى به خاطر انتساب به يك گروه، در معرض اتّهام باشند، طبيعى است كه چنين انتسابى را از خود نفى كنند و ممكن است براى اين كار، مجبور شوند به راهبردى همانند آنچه در فرضيّه سوم مطرح شده است، توسّل جويند. در سطرهاى پيشين اين نوشتار، قرائنى براى اثبات چنين وضعيّتى در باره عبد الجليل مطرح شد؛ امّا در صورتى كه مشخّص شود گفتمان عبد الجليل، تقيّهاى بوده است، اثبات توسّل او به چنين راهبردى آسانتر است.
1.همان، ص ۲۹۴.
2.همان، ص ۲۶۸.
3.البته اين امر، به پژوهش مستقل و گستردهترى نياز دارد و در اين جا تنها به خاطر ضرورت بحث بدان پرداخته مىشود.