عبد الجليل قزوينى رازى، با همان عظمتى كه از امثال سيّد مرتضى، شيخ مفيد و شيخ طوسى ياد مىكند،از ابن بابويه نيز ياد مىكند. در حقيقت، تنها چيزى كه مىتواند باعث شود خواننده كتاب نقض باور كند كه عبد الجليل ميان امثال شيخ صدوق و شيخ مفيد، تمايز قائل است، پيشفرضهاى ذهنى خود اوست و در عبارتهاى كتاب، گواهى بر اين مطلب نخواهد يافت.
7. آزمودن فرضيّه دوم
فرضيّه دوم، نظر ويلفرد مادلونگ بود. وى بر اين باور بود كه بر اثر فعّاليتهاى صاحب بن عبّاد در رى، گروهى از اماميان و زيديانِ متمايل به انديشههاى زيدى در اين شهر شكل گرفته بود كه عبد الجليل نيز از بازماندگان اين گروه در سده ششم هجرى بوده است و مراد او از «شيعه اصوليّه»، همين گروه است.۱
اين نزديكى و تشابه در عقايد، به خصوص در برخى دورههاى خاصّ تاريخى، قابل انكار نيست و شايد به همين علّت باشد كه نزديكى اماميّه و معتزله در برخى دورهها تا بدانجا رسيد كه معتزليان، خواستار وحدت كامل سياسى و اعتقادى - جز در بحث امامت - با شيعه شدند.۲ با اين وجود، به نظر مىرسد كه ديدگاه مادلونگ در خصوص ارتباط اين موضوع با كتاب نقض، قابل پذيرش نباشد. همان طور كه در فرضيّه پيشين گفته شد، عبد الجليل، تقريباً بيشتر اماميان همعصر خود را شيعه اصولى مىدانسته است و در واقع، از كسى به عنوان شيعه اخباريّه ياد نمىكند و آنان را گروهى منقرض شده مىداند؛ امّا در باره گروهى كه مادلونگ، آنان را اماميان و زيديان متمايل به معتزله مىداند، مطالبى را به عنوان شيعيان اصولى مطرح مىكند. در صورتى كه بپذيريم مراد عبد الجليل از شيعه اصوليّه، همان چيزى است كه مادلونگ ادّعا مىكند، در اين خصوص، دو احتمال را مىتوان مطرح كرد:
1.مكتبها و فرقههاى اسلامى در سدههاى ميانه، ص ۱۶۱.
2.عبد الجليل قزوينى رازى و انديشه تفاهم مذهبى، ص ۱۰۲ (به نقل از: فضل الاعتزال، قاضىعبد الجبّار).