معرفت خدا، توحيد و اسما و صفات از ديدگاه مرحوم عبد الجليل قزوينى‏ - صفحه 182

نباشد و وجوب معرفت، موقوف است بر ظهور بعثت. و حُسن و قُبح شرعى است؛ عقلى نيست.۱
در جاى ديگر در پاسخ به اين سخن خواجه كه مى‏گويد: «آن جماعت كه مذهب رفض نهادند... ملحدان بودند»، مى‏نويسد:
واصفان الحاد، همه مجبّران و مشبّهيان بودند و معرفت خداى را به جبر گفتند، نه به نظر.۲
او در جاى ديگر، مذهب مؤلّف بعض فضائح الروافض (يعنى مذهب اشعرى) را به سرايى تشبيه مى‏كند كه اساسش «جبر»، بنيادش «تشبيه»، ديوارش «قَدَر»، سقف‏هايش «بغض آل مصطفى» و درش «در كوى جفا و تعصّب و هوا» است و براى آن، چهار طاقچه است كه هر طاقچه‏اى را به صفتى از فرقه‏هاى مختلف مردم توصيف مى‏كند و درِ طاقچه چهارم را داراى صفت الحاد مى‏شمارد و در توصيف آن مى‏نويسد:
و صُفّه چهارم - كه صفت ملحدى دارد - آن است كه ملحد موجب و مؤثّر در معرفت بارى تعالى، قول پيغمبر گويد و از عقل و نظر تبرّا كند و مجبّره را به عينه مذهبْ اين است كه نفى عقل و نظر كنند و حُسن و قُبح را حوالت به شريعت و قول پيغمبر كنند و تا پيغمبر دعوت نكند، معرفت خداى و معارف عقلى، هيچ معلوم نشود و واجب نباشد وعقل و نظر را اثرى نباشد. ۳
در جاى ديگرى به نظرى بودن معرفت تصريح كرده، مى‏نويسد:
همه ائمّه طوايف مسلمانان، متّفق الألفاظ و الفتاوى بر اين جمع شدند كه مؤثّر در معرفت بارى تعالى، نظر است و تعليم و تقليد، باطل است؛ كه آن، طريقت ملحدان و باطنيان است. ۴
اين نظريه در باب معرفت خداى تعالى، در ميان قدماى عالمان دينىِ شيعى، معروف و شايع بلكه مورد اتفاق بوده است. ابو اسحاق نوبختى، معتقد است كه معرفت را

1.نقض، ص‏۱۳۴.

2.همان، ص‏۳۴۷.

3.همان، ص‏۴۴۸ - ۴۴۹.

4.همان، ص‏۴۵۱.

صفحه از 216