قلعه را - كه پنج هزار مرد شمشيرزن در آن بودند - بستاند و ايشان درِ خيبر به يك دست بركند؛ درى كه با صد مرد از جاى خود مىجنبيد و على بن ابى طالب عليه السلام اين در را با يك دست نگه مىداشت تا لشكر از روى آن بگذرد و ابو بكر و عمر و عثمان و ديگر صحابه، از روى حسد بر آن در آمد و شد زياد مىكردند تا علىخسته شود و عجزش ظاهر گردد.۱ قزوينى در پاسخ به اين انتسابات، به منبع روايت اشكال گرفته و مىگويد:
حديث منجنيق و سلاسل به نزديك شيعه بر آن معوّل نكردهاند و در كتب معروفان مذكور نيست و خواجه امام رشيد الدين رازى۲ كه استاد اهل زمانه خود بود در علم اصول بدين حديث انكار كردى و نامعتمد و نامعول دانستى. پس اگر شعرا براى زينت شعر كلمتى گويند و خوانندگان براى رونق خود چيزى خوانند، بر آن اعتبار نباشد. اعتبار در اين معنى بر قبول فحول علما و كتب شيوخ معتمد باشد.
او سپس گزارش صحيح حديث خيبر و كندن دَرِ آن توسط امام على عليه السلام و پيروزى ايشان بعد از شكست لشكر اسلام را توصيف كرده، در پاسخ به آن قطعه از گزارش فضائح كه به حسادت برخى از صحابه اشاره داشت، چنين گزارشهايى را سخن جهّال و عوام و اوباش مىخواند و خبر صحيح را دال بر خوشحالى صحابه از اين پيروزى مىشمرد.۳
صاحب فضائح از كتاب عيون المجالس سيّد مرتضى نقل كرده كه ايمان ابو بكر و عمر براى رسيدن به خلافت بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود.۴ عبد الجليل در پاسخ به وى، عيون المجالس را كتابى مبتنى بر نقل صحيح و سقيم دانسته كه در آن، مطالبى خلاف مذهب شيعه هم آمده است؛ چرا كه سيّد در اين كتاب، قصد نقل قول داشته و نه بيان اعتقادات
1.همان، ص۶۶.
2.ابو سعيد عبد الجليل بن ابى الفتح مسعود بن عيسى، استاد ابن شهر آشوب بود (ر. ك: الذريعة، ج۲۴، ص۲۸۶، ش۱۴۶۶؛ معالم العلما، ص۱۷۹، ش۱۰۲۱).
3.نقض، ص ۶۶ - ۶۹.
4.همان، ص۲۳۴.