سه. تعامل با روايات اهل سنّت
در طول تاريخ شيعه، نوع تعامل با اهل سنّت از مسائل حسّاس و مورد توجّه علما بود. در بُعد حديثى هم اين دقّتها لحاظ مىشد تا شيعه از فوايد حديث اهل سنّت محروم نشود و ضعفهاى آن كمتر به حديث شيعه راه يابد. نوع برخورد با روايات اهل سنّت، نشاندهنده ميزان هوشمندى محدّثان و علماست. عبد الجليل، بيشترِ اخبار شيعه و اهل سنّت را با هم موافق مىداند و اكثر تفاوتها را در تأويل مىشمرد. ۱
تعامل علماى شيعه با روايات اهل سنّت در حوزه احتجاج،۲ تأييد روايات شيعى، اخذ موضوع، تحليل و مواردى از اين قبيل۳ بوده است. محدّثان شيعه براى روايات اهل سنّت به خودى خود، حجّيت قائل نبودند مگر اينكه در روايات شيعه، اثرى از آن يافت شود.۴ قزوينى در جاهاى متعدّدى از كتابش، روايات سنّى را به دليل اينكه در شيعه، مستند و مستدلى ندارد، رد كرده است.۵ او گاهى از اين روايات به عنوان مؤيّد بهره مىگيرد۶ و گاه از آن استفاده احتجاجى مىكند۷ و در نهايت، اين روايات را به صورت امكانى مىپذيرد؛ امّا جايى ديده نشد كه روايتى از اهل سنّت را مستقلاً مورد پذيرش اثباتى و وقوعى قرار دهد. اكنون به نمونههايى اشاره مىكنيم.
نويسنده فضائح اظهار داشته كه على، ابو بكر و عمر را «امير المؤمنين» خوانده است. مؤلّف، وجود چنين مطلبى را در روايات شيعه انكار كرده و وقوع آن را منتفى دانسته است؛ امّا امكان وجود چنين سخنى را پذيرفته و وجوهى براى آن ذكر كرده كه يكى از آنها حفظ وحدت مسلمين است.۸
1.همان، ص۳۱.
2.ر. ك: الايضاح، فضل بن شاذان؛ خصائص الوحى المبين، ابن بطريق؛ اليقين، سيّد ابن طاووس؛ ملاكهاى اعتبار سنجى منابع حديث شيعه، محمّدمهدى احسانىفر، ص۱۴۲ و ۲۱۴.
3.الذريعة، ج۲۴، ص۱۳۱ (ش۵۵۰).
4.عدّة الاُصول، ج۱، ص۱۲۹؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۴۸؛ وسائل الشيعة، ج۳۰، ص۲۳۰.
5.ر. ك: نقض، ص۶۴۳.
6.ر. ك: همان، ص۲۳۹ و۲۶۷.
7.ر. ك: همان، ص۲۵۶ و۲۶۵.
8.همان، ص ۳۲۳ - ۳۲۴.