وحى غير قرآنى دارد كه از طريق جبرئيل عليه السلام به ايشان ابلاغ شده است. وى در بيان مصدرِ سنّت نبوى مىنويسد:
سيّد عليه السلام هر چه كردى به دستور خداى كردى و نزول قرآن و قول جبرئيل، نه بو بكر و عمر به دلالت قوله (وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى)۱ .۲
در اين عبارت، منشأ افعال نبوى، دستور خدا، قرآن و قول جبرئيل عليه السلام بيان شده است كه همگى، خاستگاه وحيانى سنّت نبوى را مىرسانند. با اين تحليل، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اجتهادى در بيان احكام و معارف نداشته و هر چه بيان مىكردند، با واسطه يا بدون واسطه، ريشه در وحى دارد. مبتنى بر پيشفرض اعتبار سنّت در فهم قرآن، در نقض استناد به روايات در تفسير آيات، فراوان به چشم مىخورد.۳
تعداد روايات استنادى وى در فهرست پايانى مرحوم اُرموى، گوياى اين ادّعاست.۴ البته رازى هر خبر واحدى را مبناى تفسير قرار نداده است و در جايى به صراحت مىگويد: «اين خبر از اخبار آحاد باشد و به مذهب ما ايجاب علم و عمل نكند».۵ از اين رو، هر سخنى را به صرف حديث بودن، در تفسير كارآمد نمىداند و به نقد مىسپارد. توجّه به تأويل۶ و سبب صدور روايات،۷ از درنگهاى قابل توجّه وى در بهرهورى از روايات بوده است. افزون بر اين دو، به شدت از كاربرد اسرائيليات در تفسير آيات گريزان است.۸ براى نمونه، روايات موضوع در مسئله رؤيت خدا، ۹مجعول بودن خبر «لو كنت صمداً جليلاً لاتّخذت عُمراً خليلاً»۱۰و «بو بكر تمام النبوه»۱۱ را - كه در جوامع حديثى اهل سنّت رخنه كرده - ، به نقد كشانده است. البته نسبت به
1.سوره نجم، آيه ۳ - ۵.
2.نقض، ص۲۴۶.
3.همان، ص۲۷۳، ۲۳۹ و ۲۸۸.
4.همان، ص ۶۵۶ - ۶۶۰.
5.همان، ص ۲۸۸.
6.همان، ص۲۵۳.
7.همان، ص ۲۵۲.
8.همان، ص۲۷۶.
9.همان، ص ۵۹۹.
10.همان، ص ۲۷۶.
11.همان جا.