تمام مستقلّات را ـ آن هم به ادراك تامّ ـ درك كند. زيرا تماميّت و نقصان در اينجا معقول نيست؛ بلكه امر، دائر است بين وجود و عدم. يعنى اگر عقل، حقيقتى را درك كرد، نسبت به آن مستقلّ است، وگرنه اصلا آن را درك نكرده است.
در مورد آنچه عقل بدان مستقلّ است، تفاوتى ميان عقل خاتمالنبيين صلی الله علیه و آله با عقل ضعيفترين ضعفاء نيست. پس هر زمانى كه اين دو عقل نسبت به يك مطلب استقلال يافتند، در آن مورد خاصّ يك برنامه يكسان دارند.
به هر حال، به حسب واقع، امور دو گونه و دو قِسم است: قسم اوّل، آنچه عقل هيچيك از افراد بشر بدان استقلال ندارد ـ يعنى به ملاك آنكه عبارت از حُسن و قبح عقلى است ـ حتّى عقل خاتم الانبياء صلی الله علیه و آله. اين گروه از احكام، تابع مصالح و مفاسد است و براساس آن جعل (وضع) مىشود.
امّا قسم دوم، همان است كه عقل كل يعنى اكمل عقول نسبت به آن مستقلّ است. اين قسم، مستقلّ عقلى است كه به شرع نياز ندارد. مردم در دستيابى به اينگونه احكام، مختلفاند: بعضى از آنها مانند خاتمالرسل صلی الله علیه و آله بر تمام آنها تنبّه دارند، برخى ديگر بيشتر آنها، بعضى به عدد كمتر، و پارهاى به كمترين حدّ ممكن...
از اين مطالب نتيجه مىشود كه «تصويب» ۱ در احكام عقلى وجود ندارد،
زيرا هركس توجّه و تنبّه به آنها پيدا كند، بدانها دست مىيابد و هركس از آن روى گرداند و بدانها توجّه نكند، بدانها دست نمىيابد. پس اختلاف عقول در يك امر مستقلّ واحد، غلط فاحش است و امكان ندارد كه يك شىء واحد، در نظر عقل يك عاقل، مستقلّ باشد و در نظر عاقل ديگر، مستقلّ نباشد، وگرنه حكم عقلى دائر مدار عقول مىشود و «تصويب» لازم
1.. تصويب، در اصطلاح متكلّمان و اصوليان و فقيهان، «حكم كردن به درستىِ آراء و اجتهادهاى همهصاحبنظران و مجتهدان داراى صلاحيّت است. و در برابر ،اصطلاح تخطئه قرار دارد كه به معناى امكانِنادرستىِ همه يا برخى از آراى مذكور و مطابقت نداشتن آنها با واقع يا حكم الهى است. كلمات مصوّبه ومخطّئه، ناظر به اين دو اصطلاح است. (بنگريد: دانشنامه جهان اسلام، ج ۷، مدخل تصويب، نوشته دكترابوالقاسم گرجى)