بعضُهم عَلى عددٍ أقلَّ و بعضُهم على أقلٍّ من الأقلّ... و عَلى هذا يُنتَجُ أنَّ لا تصويب في الأحكام العقليّة، إذ هي أحكام واقعيّة يصلها مَن توجّه إليها و تنبّه بها و لا يصلها من أعرض و لم يتوجّه. فاختلافُ العقول في مستقلٍّ واحد غلطٌ فاحشٌ. و لا يمكن أن يكون شيءٌ واحدٌ مستقلاّ عند عقلِ عاقلٍ و غيرُ مستقلٍّ عند عاقلٍ آخرَ، حتّى يدورَ الحكمُ العقليُّ مدار العقول، فيحصل التصويب. إذ العقل سنخٌ واحدٌ. فمتى استقلّ عقلٌ بشيءٍ كان ذلک الشيء مستقلاّ عند كلّ العقول. و ما يترائى من الاختلاف في حسنِ شيءٍ أو قبحِه فهو لكونِ أحدِ الطرفينِ محجوبآ عن العقلِ أو مشوبآ عقله بالأوهام...» 1.
هريك از عقول، مستقلّاتى دارد كه حجّت بر آن است. پس همانگونه كه عقل، به ذات خود حجّت است، بر معقولات آن نيز حجّيّت دارد، همانسان كه كشف بر مكشوف حجّت است. زيرا عقل، عين كشف و نورىّالذّات است، لذا در برابر جهل قرار مىگيرد...
عقول در ادراك مستقلّات، از جهت كميّت، مختلفاند. بعضى از عقول، براى ده امر، مستقلّاند و برخى براى امور بيشتر و پارهاى، كمتر. ولى دست كم يك امر، براى همگان مستقلّ عقلى است. به عبارت ديگر، اختلاف عقول، در تنبّه بر يك مستقل يا عدم آن است، زيرا ضعيف به دليل نقص ضعفى كه دارد، تنبّه نمىپذيرد؛ ولى ضعيف ـ با وجود اين نكته كه استقلال بدان ندارد ـ حكم به عدم استقلال نمىدهد؛ يعنى حكم نمىكند به اين مطلب كه اين غير كه درك شده، در زمره غيرمستقلّها و امور شرعى باشد؛ بلكه در اين مسئله توقّف مىكند. و گوييا مىگويد: «من نمىدانم كه آيا اين مطلب در زمره مستقلّات است يا غير آنها»؛ برخلاف كامل كه مىداند مطلبِ درك شده، از مستقلّات است. پس ضعف و شدّت و كمال در عقول، در اين زمينه است نه اينكه ناقص به دليل نقص خود، بعضى از مستقلّات را ـ آن هم به ادراك ناقص ـ درك كند و كامل به دليل كمال خود،
1.حلبى، تقريرات الأصول، ص ۲۶ و ۲۷