باب امور پيرامون خود دارد. از اين منظر، وى داراى عقلانيت عملى است؛ يعنى مى تواند بهترين راه رسيدن به اهداف مورد نظر را تشخيص دهد. براى اين كار، وى مى تواند راه هاى موجود براى دست يابى به هدفى را بسنجد و، با دقت، بهترين شيوه را انتخاب كند. حكمت به اين معنا، يعنى توان ارزيابى وسايل براى رسيدن به اهداف، از كهن ترين معانى آن است و امروزه نيز در سنت هاى جهانى موجود است. تحليل برخى از روايات اين ويژگى را به نيكى نشان مى دهد؛ ليكن به نظر مى رسد كه حكمت فراتر از اين است و بررسى خود اهداف و انتخاب بهترين آنها را نيز دربر مى گيرد و اين بعد از حكمت است كه امروزه در سنت هاى غير دينى فراموش شده است. شخص حكيم كسى نيست كه تنها مى تواند بهترين راه هاى دست يابى به هدف را بسنجد، بلكه توان سنجش خود اهداف را نيز دارد؛ زيرا در همان حال كه راه رسيدن به هدفى را به خوبى بلد است، گاه در اصل هدف و ارزشمندى آن ترديد جدى مى كند و به همين سبب از دنبال كردن آن تن مى زند. هنگامى كه حضرت امير مؤمنان عليه السلام تأكيد مى كند كه معاويه از ايشان باهوش تر نيست، بلكه براى رسيدن به هدف از هر شيوه اى سود مى جويد، و حضرت، گرچه قدرت اين كار را دارد، ليكن پيمان شكستن را ناخوشايند مى داند، ۱ به نيكى تفاوت ميان سنجش وسايل و سنجش اهداف را نشان مى دهد. همچنين ايشان تصريح مى كند كه در زمانه اى به سر مى برند كه مردم، بى وفايى را، به ناحق، زيركى مى خوانند، حال آن كه:
گاه بود كه مردِ آزموده و دانا از چاره كار آگاه است، اما فرمان خدا وى را مانع راه است. پس دانسته و توانا بر كار، چاره را واگذارد. ۲
در اين سخنان، شاهد تفكيك ميان دو نوع حكمت هستيم: حكمت سنجش وسايل براى رسيدن به هدف؛ هر هدفى، و ديگرى، سنجش خود اهداف و ارزيابى ارزندگى يا بى ارزشى آنها. بدين ترتيب، مى توان، همان گونه كه توماس آكويناس پيشنهاد كرده است، از دو نوع حكمت سخن گفت: حكمت دنيوى (worldly wisdom) و حكمت آسمانى يا الهى wisdom) (Divine. ۳ شاخص حكمت در سنت دينى تأكيد بر بعد الهى حكمت است. از اين منظر هر نوع چاره انديشى، حكيمانه نيست، بلكه آن حكمتى ارزنده است كه با خوف خدا و با حق ملازم باشد. تنها در فرهنگ دينى است كه معناى «رأس الحكمة مخافه اللّه »، يا «رأس الحكمة لزوم الحق» آشكار مى گردد.
ب. حكمت در مقام منش
حكمت تنها به معناى فهم و داورى درست نيست، بلكه به معناى داشتن منش و شخصيتى است كه شخص حكيم را از ديگران متمايز مى كند. در برخى از روايات ديديم كه خاموشى، گرسنگى، قناعت و
1.نهج البلاغة، خطبه ۲۰۰.
2.نهج البلاغة، خطبه ۴۱، ترجمه شهيدى، ص۳۹.
3.Summa Theologica, St. Thomas Aquinas, v. ۳, p. ۱۳۷۶.