چيدن ناخن ها و باطن آن به لقاى امام عليه السلام تفسير شده است. ۱ گنجانيدن اين دو معنا در مفهوم عامى كه هر يك از اين دو معنا مصداقى از آن مفهوم عام باشد، مشكل است. ۲ در روايت ديگرى از عبداللّه بن سنان، از امام صادق عليه السلام ، در بيان معناى باطنى و رموز حروف «بسم اللّه الرحمن الرحيم» نقل شده كه باء، بهاء (= درخشندگى، نيكويى، عظمت و كمال) خداست؛ سين، سناء (= روشنايى، بلندى و رفعت) خداست؛ ميم، مجد (= بزرگى و عزّت) خدا، و به روايت بعضى، مُلك (=فرمانروايى) خداست ۳ و مفهوم عامى كه شامل معناى ظاهر «بسم» و اين معانى و رموز باشد، متصور نيست. در بيان معناى حروف، برخى ديگر از كلمات قرآن و معناى حروف مقطعه ابتداى سوره هاى قرآن نيز از اين قبيل روايت، فراوان نقل شده است ۴ كه ذكر همه آنها به طول مى انجامد. البته سند بيشتر اين روايات، صحيح نيست؛ ولى با توجه به كثرت آن روايات و قوت سند برخى از آنها ۵ نمى توان به همه آنها بى اعتنا بود و باطن قرآن را به گونه اى تعريف كرد كه شامل معانى مذكور در آن روايات نباشد و مستلزم بى اعتنايى به همه آن روايات باشد.
ج. در روايتى از امام على نقل شده كه فرمود:
اگر بخواهم، در تفسير فاتحة الكتاب (سوره حمد) هفتاد شتر را بار خواهم كرد. ۶
از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت:
شبى على بن ابى طالب عليه السلام يك ساعت در تفسير الف «الحمد» و يك ساعت در تفسير لام آن و يك ساعت در تفسير حاى آن و يك ساعت در تفسير ميم آن و تا سپيده دم در تفسير دال آن براى من سخن گفت. ۷
از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود:
اگر براى علمى كه خداى ـ عزّوجلّ ـ به من عطا فرموده است، فراگيرندگانى مى يافتم، توحيد،
1.من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۳۶۹.
2.برخى بزرگان، جامع اين دو معنا و معانى ديگر را كه براى اين جمله ذكر شده است، ازاله هر چيزى كه انسان را در بدن و دل و روحش زشت و معيوب مى كند، دانسته اند (ر. ك: بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۴۸)، ولى لقاى امام را مصداق آن جامع دانستن، مشكل است. مصداق آن را رفع جهل و ازاله اوساخ روحى مى توان قرار داد كه لقاى امام ممكن است سبب آن باشد، نه خود آن.
3.معانى الاخبار، ص۳.
4.ر. ك: همان، ص۳، ۷، ۲۲، ۲۸.
5.مانند روايت عبداللّه بن سنان كه در متن به آن اشاره شد و رجال سندش، جز «قاسم بن يحيى» توثيق خاص دارند و در توثيق او نيز گفته اند: از رجال كامل الزيارات و مشمول توثيق عام ابن قولويه است و وثاقتش را تأييد كرده اند؛ به اين كه صدوق، روايتى را در زيارت امام حسين ـ كه در سند آن قاسم بن يحيى است ـ صحيح دانسته است؛ بلكه گفته است اين زيارت صحيح ترين زيارت ها در نزد اوست (ر. ك: معجم رجال الحديث، ج۱۴، ص۶۵ و ۶۶ )؛ البته تضعيف هايى دارد، ولى گفته اند اين تضعيف ها از تضعيف نقل شده از ابن غضايرى ناشى شده است و تضعيف نقل شده از وى اعتبار ندارد و روايت بزرگان، بويژه احمد بن محمّد بن عيسى، از قاسم بن يحيى به اعتماد كردن آنان به وى و به وثاقتش اشاره دارد و كثرت روايات وى و فتوا دادن به مضمون آنها نيز مؤيد آن است (ر. ك: تنقيح المقال، ج۲، ص۲۶، رقم ۹۶۱۸).
6.بحارالانوار، ج۹۲، ص۱۰۳.
7.همان، ص۱۰۵ و ۱۰۶.