مكان هايى كه گذشت .
و مثل دعا كردن نزد قبر حضرت امام على نقى ـ صلوات اللّه عليه ـ ؛ چه روايت شده است كه : مردى از نزد متوكل عباسى سال ها وظيفه داشت كه به او مى رسيد و چند سال بود كه آن را بريده بود . پس آن مرد داخل شد بر حضرت امام على نقى عليه السلام و حكايت خود را عرض كرد و درخواست نمود كه وقتى كه متوكل را ملاقات مى كنند ، به ياد او بياورند و شفاعت كنند كه وظيفه او را باز برقرار دارد ، پس از خدمت آن حضرت بيرون آمد ، چون شب شد متوكل كسى را از پى او فرستاد و او را نزد خود طلبيد پس آن مرد مهياى رفتن شد و رفت تا منزل متوكل و هنوز به خانه متوكل نرسيده بود كه چند نفر پياپى به او رسيدند و هر يك از آنها مى گفتند : اجابت كن اميرالمؤمنين ! را . چون آن مرد به در خانه متوكل رسيد ، از دربان پرسيد كه : على بن محمد در اين جا است؟ گفت : نه . پس چون داخل بر خليفه شد ، او را نزد خود طلبيد و امر كرد كه آنچه در آن چند سال از وظيفه او به او نرسيده به او بدهند . پس همين كه آن مرد بيرون آمد ، دربان كه نام او فتح بود به او گفت : به محمد بن على بگو كه آن دعايى كه از براى تو كرد به من تعليم نمايد . پس بعد از آن ، آن مرد به خدمت آن حضرت رسيد . حضرت فرمودند كه : اين روى رضا و خوشنودى است يعنى اين مرد حاجتش روا شده . آن مرد عرض كرد : بلى ولكن گفتند كه شما نزد متوكل تشريف نبرده ايد حضرت فرمودند : به درستى كه خداى تعالى ما را عادت داده است به اين كه در مهمات خود ملتجى به كسى نشويم مگر به او و خواهش نكنيم حاجت خود را از غير او ، پس من ترسيدم كه تغيير عادت بدهم و خدا بر من تغيير نعمت بدهد . پس آن مرد عرض كرد كه : اى آقاى من ! فتح عرض مى كند كه آن دعا را به من تعليم فرما . فرمودند كه : فتح در ظاهر با ما دوست است و در باطن دوست نيست . اين دعا از براى كسى مستجاب مى شود كه به آن دعا نمايد به شرط دوستى ما اهل بيت ، لكن اين دعا را بسيار از اوقات نزد حوائج خود خوانده ام و برآورده شده است و سؤال كرده ام از خداى عزوجل كه سؤال نكند 1 به آن احدى نزد قبر من مگر اين كه خدا