مائدة الأسحار لخلّص المؤمنين الأخيار - صفحه 309

خصوص وارد گرديده ۱ .
مروى است كه چون حق تعالى خبر داد حضرت سليمان را به آمدن بلقيس در حالتى كه ميان او و بلقيس به قدر مسافت يك فرسخ مانده بود ، آن حضرت به جنيان و شياطين كه در خدمت او مى بودند فرمود : « يَـأَيُّهَا الْمَلَؤُاْ أَيُّكُمْ يَأْتِينِى بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِى مُسْلِمِينَ * قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِى قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ » يعنى اى گروه اشراف و بزرگان لشكر من ! كدام يك از شما مى آورد تخت او را به نزد من پيش از آن كه به نزد من بيايند انقياد كنندگان و اسلام آورندگان ؟ گفت خبيث متمرد صاحب قومى از جنيان كه : من مى آورم او را پيش از آن كه از مجلس حكومت خود برخيزى ـ و عادت آن حضرت اين بود كه از وقت صبح تا نيمه روز به ديوان قضا مى نشست ـ « وَ إِنِّى عَلَيْهِ لَقَوِىٌّ أَمِينٌ » و به درستى كه من در برداشتن آن تخت توانا و بر آنچه در اوست از جواهر امينم . آن حضرت فرمود كه از اين زودتر مى خواهم . « قَالَ الَّذِى عِندَهُو عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَـبِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِى قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ »۲ گفت آن كسى كه نزد او علمى از كتاب يعنى لوح محفوظ يا كتاب هاى آسمانى بود كه آن آصف بن برخيا وزير آن حضرت و پسر خواهر او بود و بسيار راست گوينده بود و اسم اعظم الهى را مى دانست و هر وقت دعا مى كرد به آن مستجاب مى شد : من مى آورم آن تخت را براى تو پيش از آن كه ديده بر هم زنى . پس به سجده رفت و خدا را به نام بزرگ او خواند و پيش از چشم بر هم زدن سليمان تخت بلقيس را از زير تخت حضرت سليمان بيرون آورد .
و خلاف است در اين كه آن كدام اسم بود؟ بعضى گفته اند كه آن اسم «اللّه » و «رحمان» بود . و بعضى گفته اند : «يا حيُّ و يا قيوم» كه به لغت [عبرى] آهيا شراهيا مى باشد . و بعضى گفته اند كه آن «يا ذا الجلال و الإكرام» بود . و بعضى گفته اند : «يا إلهنا و إله كل شيء إلها واحداً لا إله إلاّ أنت» بود .

1.برخى از اين اقوال را علامه مجلسى در بحار الأنوار (ج ۱۴ ، ص ۱۲۲) در ضمن بيان قصه آصف بن برخيا آورده است . اذكارى مشتمل بر اسم اعظم نيز در مهج الدعوات (ص ۳۲۲) منقول است .

2.سوره نمل ، آيه ۳۸ ـ ۴۰ .

صفحه از 326