مائدة الأسحار لخلّص المؤمنين الأخيار - صفحه 261

فَأكْرِمُوهُ 1 يعنى : هر گاه بيايد شما را بزرگ قومى پس گرامى داريد او را .
منقول است كه 2 : بعد از اين كه عدى بن حاتم كه از اكابر مهاجرين است ، به شرف اسلام مشرف گرديد ، حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله از اسلام او بسيار مسرور گرديدند و رداى مبارك خود را از براى او افكندند و فرمودند : اِذَا جَاءَكُم كَرِيمُ قَوْمٍ فَأكْرِمُوهُ .
و منافاتى نيست در ميان لفظ «كريم» در اين حديث و لفظ «شريف» در حديث سابق ، بلكه مفاد هر دو يكى است . و عدى در حرب جمل و صفين و نهروان ملازم ركاب ولايت انتساب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بود و در حرب جمل يك چشم او ضايع شد .
مروى است كه او را بعد از شهادت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به مجلس معاويه رجوعى شد ، و در آن مجلس عبداللّه زبير كه از بقية السيف حرب جمل ، و عدو پيغمبر مرسل بود ، حاضر بود . پس عبداللّه با معاويه گفت كه : رخصت بده كه تا من و جمعى از قريش كه در اين مجلسيم ، با عدى بن حاتم هم زبانى كنيم كه شيعه را گمان آن است كه كسى در سخنورى حريف او نيست . معاويه با او گفت كه : عدى در زبان آورى و حاضرجوابى چنان است كه مى گوييد ، مى انديشم كه در مناظره او عرض خود را ضايع سازى و مرا در كلفت و زحمت اندازى .

اى مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توستعرض خود مى برى و زحمت ما مى دارى
عبداللّه زبير و ساير ملاعين ديگر از قريش به اتفاق التماس نمودند كه : تو ما را به او بگذار . پس عبداللّه زبير مبادرت نمود و از عدى بن حاتم پرسيد كه : يا ابا ظريف كدام روز چشم تو را ضايع ساختند ؟ عدى در جواب گفت : آن روز كه پدر تو از معركه حرب گريخته ، به بدترين حالى او را كشتند و اَشتر بر كون تو نيزه زد تا آن كه فرار نمودى! پس اين ابيات را بديهه انشا نموده ، بر عبداللّه زبير خواند :
أمَا وَ إنّي يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ 3 لَو أنَّنِيلَقِيتُكَ يَوْمَ الزَّحْوِ مَا رُمْتَ لي سخطا 4
وَكانَ أبِي مِن طَيٍّ ثُمَّ 5 أبُو أبِيصَحِيحَيْنِ لَمْ يَنْزَعْ عُرُوقُهُمَا 6 الْقِبطا
و لَوْ رُمْتَ 7 شَتْمي 8 عِندَ عَدْلٍ قَضَاؤُهُلَرُمْتَ 9 بِهِ يَابْنَ الزُّبَيرِ نَدَا سخطا 10
آنگاه معاويه گفت : اى عبداللّه ! من با شما نگفتم كه از هم زبانى او احتراز كنيد كه صرفه شما در آن نخواهد بود ؟ 11
و بالجمله ، بهترين معانى شرف در اين جا با عدم تقدير مضاف ، معنى اطلاع و وقوف است .
تزيين ثانى : بدان كه گاهى اوقات عرب اسم تفضيل را در كلام خود مى آورد و لكن معنى تفضيلى آن را اراده نمى نمايد ، مثل قوله تعالى : « وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ » 12 كه اهون در اين جا به معنى هيّن استعمال شده ، وكقوله سبحانه : « لاَ يَصْلَـلـهَآ إِلاَّ الْأَشْقَى » 13 كه اشقى در اين جا به معنى شقىّ استعمال شده ، و كقوله أيضاً تعالى شأنه : « لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى » 14 كه اعلى در اين جا به معنى غالب آمده ، ومثل قول شاعر :

إنَّ الّذي سَمَكَ السَّمَاءَ بَنى لَنابَيْتاً دَعَائِمُهُ أَعَزُّ وَ أَطْوَلُ
كه اعزّ و اطول در اين جا به معنى عزيز و طويل است 15 .

1.الكافي ، ج ۸ ، ص ۲۱۹ ، باب ۸ ، ح ۲۷۲ به نقل از رسول صلى الله عليه و آله وسلم . سپس معناى شريف نيز به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است . حضرت شريف را به پولدار ، و كَرَم را به تقوا معنا فرموده اند .

2.بحار الأنوار ، ج ۱۶ ، ص ۲۳۶ ، باب ۹ ، ح ۳۵۹ ، ضمن روايتى مفصل نقل شده است .

3.مخطوط : زبير .

4.به جاى «ما رمت لي سخطا» در بحار الأنوار بارى «رمت مدى شحطا» وبارى «ما رمت مدى شحطا» نقل شده است . در مخطوط به جاى «رمت» اشتباهاً «رت» درج شده است .

5.در بحار الأنوار : في طيء و .

6.مخطوط : عروقهم .

7.مخطوط : ربث .

8.بحار الأنوار : شقى .

9.مخطوط : لومت .

10.بحار الأنوار : مدى شحطا .

11.بحارالأنوار ، ج ۳۲ ، ص ۲۲۰ ، باب ۳ ، ح ۱۷۱ وج ۳۳ ، ص ۲۵۱ ، باب ۲۰ ، ح ۵۲۵ به نقل از علامه در كشف الحق .

12.سوره روم ، آيه ۲۷ .

13.سوره ليل ، آيه ۱۵ .

14.سوره طه ، آيه ۶۸ .

15.مرحوم مجلسى هم به مناسبتى در توضيح آيات شريفه مورد بحث به همين شعر استناد فرموده است . رجوع كنيد به : بحار الأنوار ، ج ۴ ، ص ۱۹۲ ، باب ۳ ، ح ۲ .

صفحه از 326