شرح دعاي صباح (شوشتري) - صفحه 145

بدان كه منفعت دليل ، آن است كه مستدل را به مدلول رسانَد . پس كسى كه به مدلول رسيد ، چگونه مشغول به دليل مى گردد ؟ و كسى كه به او ـ جلّ شأنه ـ پى برد و رسيد ، چگونه التفات به اوضاع و احوال مخلوقات مى كند ؟ پس او را دلالت است بر هر چيزى ، نه چيزى را بر او ، و او شهادت دهد بر هر شى ء ، نه شيئى بر او ، و در ورطه عظيمى كه افتادى ، مانند حرق و غرق و هلاكت و رنج عظيمى ، يا به دست ظالمى يا سبعى يا افعى گرفتار گرديدى و از جميع خلايق مأيوس گشتى و دست از همه كس و همه جا كوتاه كردى ، چون دلت متعلّق مى شود به رهاننده قادرى؟ و چگونه استغاثه مى نمايى به فرياد رسنده حاضرى؟ عالمى كه پناه درماندگان و فريادرسِ فريادكنندگان و چاره بيچارگان است ، پس در اثبات مراد ، چه احتياج است به دليل هاى آفاقى و انفسى ؟ !

[ دليل اثبات صانع و صفات ثبوتى و سلبى ]

بدان كه هر چه او را اوّلى است ، آن را «حادث» مى نامند و هر چه او را اوّل و نهايت ۱
نباشد ، قديم خوانند ، يا هر چه پيش از موجود شدن معدوم در واقع و نفس الأمر بوده است ، حادث است ، و هر چه مسبوق به عدم واقعى نباشد ، قديم .
و چون اين مقدمه را دانستى ، بدان كه در ميان موجودات مى بايد كه البته واجب الوجودى باشد كه اگر واجب الوجود نباشد ، هيچ موجودى / 106 / نخواهد بود ، [ و اين بديهى البطلان است . پس البته واجب الوجودى هست ، امّا اين كه اگر واجب الوجود نباشد ، هيچ موجودى نخواهد بود ] به جهت آن كه ما عداى واجب ، ممكن است ، و ممكن به غير موجدى غير خود در خارج به هم نمى تواند رسيد . پس هرگاه موجودى غير ممكن نباشد ، طبيعتاً ممكن الوجود نخواهد بود ، و موجود غير ممكن ، البته واجب است .
و اين استدلال است به حال مفهوم وجود بر اين كه بعضى افراد او واجب است ، و اين حالى است از احوال طبيعت كه مقتضاى طبيعت است ، و نظر در حال اصل

1.ب : آخرين .

صفحه از 231