هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 308

نظم

علم غيبى كس نمى داند بجز پروردگارور كسى گويد كه مى دانم از او باور مدار
و بعضى ديگر برآن اند كه حضرت حق را ظهورات و بروزات ۱ است كه در هر دورى به صورت انسان ۲ كامل ظاهر شود و بدو متحقّق گردد و جز او حقيقت ديگر ندارد و علامت آن ظهور خوارق عادات بر حسب ارادت را ۳ دانند و ۴ بنا بر اين جمعى حضرت عيسى را عبادت كنند ۵ و اين گروه اعمى ، ماوراى محدّد جهات را معدوم شناسند و داخل محدد ۶ جز در زمين ، محلى كه لايق حصول و سكون شى ء بود ندانند و در زمين ، افضل از انسان چيزى را نبينند . ۷
و عبادتى كه از نصير نسبت با ۸ حضرت امير منقول است ، آن نه اين چنين بوده كه اين گروه بى سعادت مى كنند . بلكه او توجّه تامّى ۹ به باطن آن حضرت مى فرموده ۱۰ و استفاضه فيوض از حضرت پير مى نموده و آداب ۱۱ سالكان مبتدى ، خود همين است كه هرگاه نفى خواطر كريهه كه موجب هبوب رياح فيوض است ، نتوانند كردن و خاطر را به حضرت خداوند ، جمع نتوانند ساختن ، وجهه ۱۲ توجّه ، پير را گردانند و

1.ف: بزورات .

2.ف: انسانى.

3.ف: ـ را .

4.ف: ـ و .

5.ف: + و صليب كه آن را چليپا گويند ، كشند بعضى بر جدران و بعضى بر پيشانى تا به سينه به انگشت شهادت به اشارت هم چنين «ث » و اين را تسخير دانند؛ چه مى گويند كه از عالم باطن به عالم ظاهر مى آيد و صورت مى گيرد و مجسم مى شود. او را طول و عرض و عمق، لازم است و ارواح از اينها منزّه اند. امّا چون توجه به جانب ايشان كرده شود و ايشان را جهت اين كه تأثير كننده عالم از طول و عرض ناگزير است، بنابر آن خطى طولانى به انگشت بر پيشانى كه محل فكر است، تا به دل كه خزانه معارف است، خطى كشند و خطى ديگر كه عبارت از عرضش بود، از دوش كشند و استمداد از باطن حضرت عيسى نمايند و بخورات كنند و تسخير ايشان چنين بود .

6.ف: محمود .

7.م: بينند .

8.ف: به .

9.ف: نامى .

10.ف: مى كرده .

11.ف: دأب .

12.ف: و جهت .

صفحه از 337