گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 222

۲۶۸.وَ مِنْ كَلامِهِ : هَشْمُ الثَّرِيْدِ غَيْرُ أَكْلِهِ .

۰.و از كلام اوست : شكستن ثريد ، غير خوردن ثريد است .

در شكن نان ، اگر همه سيرى
بهر هم كاسه باش مهمان دوست

شاه مردان ، تريد را گفت است
كه شكستن ، به غير خوردن اوست

۲۶۹.هَلَكَ الْحَرِيْصُ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ .

۰.هلاك شد حريص و او نمى داند .

حرص، جان كَندن است ومرد حريص
هر دمش بيش ، سوى خود خواند

شد حريص از بلاى حرص هلاك
زان بَتر آن كه او نمى داند

۲۷۰.هِمَّةُ المَرْءِ قيمَتُهُ .

۰.همّت مرد قيمت اوست .

قيمت از همّت است مردم را
هر كسى آرزو ، بدانچه همّت اوست

خواهى ار قدر هر كسى دانى
همتش آنچه هست قيمت اوست

۲۷۱.هاتِ ما عِنْدَكَ تُعْرَفُ بِهِ .

۰.بيار آنچه پيش توست تا شناخته شوى به آن .

ظاهر خويش هر كه پنهان داشت
بر ضميرش كسى نيافت وقوف

پيشت از دانش آنچه هست ، بيار
كه بدان چيز مى شوى معروف

۲۷۲.لا دينَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ له .

۰.نيست دين آن كس را كه مروّت نيست .

آدمى گر مروّتى دارد
از عطاهاى كردگار يكى است

لازم دين مروّت است و وفا
نيست دين هر كه را مروّت نيست

صفحه از 228