گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 205

۱۹۹.وَ مِنْ كَلامِهِ : فَازَ مَنْ سَلِمَ مِنْ شَرِّ نَفْسِهِ .

۰.و از كلام اوست : فيروزى يافت كسى كه سلامت است از شرّ نفس .

هر كه در اصلِ طينت است شرير
درد و رنجش ز شرّ نفسِ بد است

يافت فيروزى اى ولى آن كس
كه سلامت زشرّ نفس خود است

۲۰۰.وَ مِنْ كَلامِهِ : فِكاكُ الْمَرْءِ فِي الصِّدْقِ .

۰.و از كلام اوست : آزادى مرد ، در راستى است .

سرو چون راست رُست ، رَست از غم
وز كجى كس ، نديد دل شادى

راست شو تا ز غم شوى آزاد
زان كه در راستى است آزادى

۲۰۱.وَ مِنْ كَلامِهِ : فِي كُلِّ قَلْبٍ شُغْلٌ .

۰.و از كلام اوست : در هر دلى ، عملى است .

دوست مشمار هر كه را بينى
هيچ كس نيست خالى از خللى

نيست يك دل دو يار در عالم
هست در هر دلى يكى عملى

۲۰۲.وَقَالَ : فَرْعُ الشَّيءِ يُخْبِرُ عَنْ أصْلِهِ .

۰.و گفت : فرع هر چيز ، خبر مى دهد از اصل او .

چشم نيكى مدار از بدْ اصل
بيد هرگز نياورد بر سر

مى دهد در فضاى باغ جهان
فرع هر چيز ز اصل خويش خبر

۲۰۳.وَ قَالَ : فَسَدَتْ نِعْمَةُ مَنْ كَفَرَهَا .

۰.و گفت : فاسد شد نعمت آن كس كه كفران نعمت كرد .

بنده با حق چو ناسپاس بود
باز دارد ز خويش رحمت را

نعمتش بى گمان شود فاسد
هر كه كفران نمود نعمت را

صفحه از 228