ويژه اى تفسير شود كه كسى حق ندارد، آن را بر اساس خود قرآن هم تفسير كند. و در اين صورت ، آيات مربوط به توبيخ ترك كنندگان در انديشه در قرآن و معيار بودن قرآن براى درستى حديث و تمسك به قرآن براى نجات چگونه قابل توجيه است.
از ديگر آسيب هاى جدى در گرايش به تفسير اثرى، محدود كردن معانى آيات به روايت هاى رسيده و فراتر نرفتن از آن و دست كشيدن از جد و جهد و اجتهاد در تفسير است. طرفداران اين روش، تا جايى پيش رفته اند كه قرآن را بى آن قابل فهم نمى دانند؛ يعنى كتابى را كه راهنماى بشر به سعادت است و ملاك درستى و نادرستى آموزه هاى ديگر است؛ در اين نگاه خود به ديگرى وابسته بوده و قابل فهم نيست. پيامد اين ديدگاه نگاه افراطى به حديث، و محور ساختن حديث در مباحث دينى است؛ در حالى كه حديث، ذاتاً حجيت و اعتبار ندارد و حجيتش در گرو تأييد قرآن است؛ بر خلاف قرآن كه حجيت ذاتى دارد.
هر جا كه حديث گرايان رشد كرده اند، قرآن به محاق و حاشيه رفته است؛ چنان كه در دوران صفويه، اين اتفاق افتاد و براى اولين بار اين آموزه ـ كه قرآن بدون حديث قابل فهم نيست ـ به زبان و نوشته ها راه يافت. مرحوم ميرزا ابوالحسن شعرانى ـ كه خود تفسير اثرى را ضرورى مى داند ـ منشأ پيدايش اين كه قرآن قابل فهم نيست، را اواخر دوران صفويه بر مى شمارد و مدعى است كه پيش از آن چنين چيزى به ذهن كسى نرسيده بود. ۱
علامه طباطبايى نيز ـ كه عقلى گرايى اش در تفسير مشهود همگان است ـ نهى از تفسير به رأى را براى زمينه سازى تفسير صحيح و استنباط درست مى داند و نه حصر تفسير در آن. وى در واقع، قايل است كه روايات تفسيرى، براى ارائه تفسير نمونه و به دست آوردن روش بايد مورد توجه قرار گيرند و تفسير قرآن منحصر در آنها نيست. ۲
ابن عاشور در مقدمه تفصيلى خود بر تفسيرش، تحرير المعنى السديد و تنوير العقل الجديد من تفسير الكتاب المجيد، در باره تفسير به رأى داد سخن داده و آن را نقد و بررسى كرده است. او در باره تفسير به رأى كه از آن پرهيز داده شده، پنج احتمال ذكر كرده تا تفسير ممنوع را بازشناسى كند. نظر دادن در باره آيات ، به صرف خطور به ذهن ، بدون استناد به دليل؛ تدبر نكردن دقيق و در نتيجه نظر بدوى دادن بى آن كه به موضوع احاطه اى وجود داشته باشد؛ تمايل به يك نظر از پيش تعيين شده و تأويل آيات بر اساس آن؛ جزم به يك نظر و پندار اين معنا كه معناى ديگرى براى آيه وجود ندارد، احتمالاتى اند كه ابن عاشور در باره آن گفته و
1.منهج الصادقين، ج۱، مقدمه شعرانى، ص ۲۰.
2.قرآن در اسلام، ص ۷۷ ـ ۸۰.