تقع جوانبى خير من ذلك. ۱
همين درخواست از سعيد بن مسيب شد، و وى گفت:
انّا لا نقول في القرآن شيئاً. ۲
ابن سعد در كتاب الطبقات الكبرى، از چند تن از بزرگان همين را نقل كرده است كه ضمن پرهيز از تفسير قرآن مى گفته اند: كسانى كه قرآن مى دانسته اند از دنيا رفته اند؛ براى نمونه، حماد بن زيد از عبيداللّه نقل مى كند و نيز در نقل ديگرى از ابوالزناد نقل كرده كه:
كان القاسم لا يفسّر القرآن... ما كان القاسم يجيب الا في الشي الظاهر ۳ .
همين طور از عبيداللّه بن عمر بن حفص آورده:
كان سالم لا يفسّر. ۴
و ابو وائل نيز ضمن رد تفسير قرآن، وجه آن را بيان كافى خدا در قرآن دانسته و گفته:
قد أصاب اللّه الّذي به أراد. ۵
شاطبى (م 790 ق) هم از مسروق آورده:
اتّقوا التفسير، فانّما هو الرواية عن اللّه .
نيز از ابراهيم: كان أصحابنا يتّقون التفسير و يهانونه. و از هشام بن عروة، ما سمعت أبي تأويل آية من القرآن را نقل كرده است. ۶
علاوه بر نهادينه شدن فرهنگ پرهيز از تفسير به رأى و رجوع به اهل خبره در تفسير، عامل ديگر تاريخى، پيدايش فرقه هاى فقهى و كلامى مانند معتزله بود كه حساسيت برخى را برانگيخت و كسانى براى جلوگيرى از انحراف احتمالى در انديشه دينى، در برابر آن ايستادند و در نتيجه، تفسير اثرى تقويت شد.
5 ـ 6 . تفسير تأويل گرايانه عرفانى و صوفيانه از آيات قرآن
وجود بن مايه هايى در قرآن براى تأويل آن، موجب شد كه ، بتدريج ، تأويل گرايان زيادى به
1.همان.
2.الطبقات الكبرى، ج۵، ص ۱۸۷.
3.همان، ص ۲۰۰.
4.همان، ج۶، ص ۱۰۰. نويسنده كتاب مكاتب تفسيرى اين اقوال را از تعدادى از بزرگان قرن دوم هجرى به تفصيل آورده و نقد و بررسى كرده است. ص ۲۶۹ و ۲۷۰.
5.المواقف، ج۳، ص ۳۱۷.