رساله فتحيه - صفحه 53

پدران اين بى نياز بودند در علم دين از ساير مردم. هرگاه خواهيد او را امتحان كنيد تا بدانيد كه آنچه من گفتم درست است.
گفتند كه ما راضى شديم به اين معنا و ما را مهلت بده تا شخصى را بياوريم كه در حضور تو از او سؤال كند از فقه شريعت، پس هرگاه جواب خوب گفت، ديگر ما را سخنى نيست.
مأمون گفت: هركه را كه خواهيد بياوريد پس رأى همگى بر اين قرار گرفت كه يحيى بن اكثم قاضى -كه از مشاهير زمان بود، او را حاضر سازند و به او وعده اموال نفيسه دادند كه از آن حضرت مسئله پرسد كه جواب نتواند گفت.
پس برگشتند نزد مأمون و از او خواستند كه روزى را تعيين كند از براى اجتماع ايشان، پس مأمون قبول كرد و تعيين روزى كرد و همگى در آن روز جمع شدند و بعد از آنكه مجلس قرار گرفت، يحيى بن اكثم به مأمون گفت: يا اميرالمؤمنين، اذن مى دهى كه از حضرت ابى جعفر سؤال كنم؟ مأمون گفت: از خود آن حضرت اذن بخواه! پس يحيى بن اكثم از آن حضرت اذن طلبيد و آن حضرت رخصت دادند كه سؤال كن اگر خواهى. پس يحيى گفت: فداى تو شوم چه مى گويى در باب مُحْرمى كه صيدى را بكشد؟ پس آن حضرت فرمود كه: آيا صيد را در حل كشته يا حرم، از روى دانش كشته يا نادانى، عمداً كشته يا خطاً، آن محرم آزاد بوده يا بنده، كوچك بوده يا بزرگ، بار اول او بوده كه صيد را كشته يا قبل از آن هم كشته بوده است، آن صيد يا غير پرنده صيد كوچك بوده يا بزرگ، مصرّ بوده برآنچه كرده يا پشيمان، در شب كشته يا در روز احرام عمره بوده يا احرام حج؟
پس يحيى حيران ماند و علامت عجز و درماندگى در رخساره او ظاهر شد. و زبان او كره شد تا بر همه اهل مجلس عجز او ظاهر شد پس مأمون گفت: الحمدللّه على هذه النعمة والتوفيق لى في الرأى؛ يعنى حمد خداى را بر اين نعمت و بر اينكه مرا توفيق داد كه اين رأى را اختيار كرده بودم. و رو كردم به عباسيان كه آيا معلوم شما شد آنچه را انكار مى كرديد؟ پس رو كرد به حضرت ابى جعفر(ع) و فرمود: آيا خواستگارى مى كنى از من ام الفضل را؟ فرمود:

صفحه از 60