فصل سيّم. در بيان منع اينكه تهليل، مطلقاً، مقدّم باشد به حسب رتبه بر تحميد
بلكه ادّعا مى توان كرد كه تحميد در رتبه مقدم است، في الجمله. و بيان اين مطلبْ محتاج است به ذكر مقدّمه اى و آن اين است كه: بايد دانست كه در علم بديع -كه از مكمّلات علم بلاغت است مقرّر و محقق شده است كه بايد متكلم -خواه شاعر باشد و خواه منشى و رساله نويس و خواه خطبه گو باشد تتبّع كند و بذل جهد كند در سه موضع از كلام خود، كه رنگين باشد و شيرين باشد و خوش طور و دلنشين باشد و معانى و مطالب بسيار را در عبارات مختصره و الفاظ نمكين درآورد تا به آن سبب در دل شنونده برقرار و مكين، و در مذاق او مانند سلسبيل و ماء معين، و در ديده بصيرت او جلوه گر چون جمال حورالعين و صفاى ولدان مخلّدين باشد.
يكى از آن سه موضع، مطلع قصايد و غزليّات و ابتداى خطبه و رسايل و مكاتبات است كه به سبب خوش آينده گى نغمه آن ساز، كاروان حواس و مشاعر شنونده را غفلت پرداز، و اساس اقبال او را به جانب استماع به كلام خود ساز، و ديده توجهش را به سوى ادراك مطالب خود باز نمايد، تا آنكه مطلب مهمِّ خود از ميان نرود. و بايد كه آغاز كلام چيزى باشد كه مناسب مطلب باشد و اِشعار به مقصد داشته باشد. و اين مناسبت را در اصطلاح علماى بلاغت، «براعت استهلال» مى گويند.
پس هرگاه مطلب، در آن قصيده يا خطبه و رساله مدح شخصى باشد، آغاز آن را مشعر بر ذكر وصف بهار، و طراوت چمن و گلزار، يا محاسن فلك دوّار، با تزيّن آن به ثوابتَو سيّار، و طلوع شمس و بسط اشعّه و انوار مى كند.
و هرگاه مقصد، تاسّف بر فوت نعماء، و تلهّف بر ورود بأساء و ضرّاء باشد، مطلع آن را از ذكر اندراس خانه محبوب، و انطماس آثار ايّام وصال مصحوب مرغوب قرار مى دهد.
و همچنين مرثيه و تعزيت و تهنيت و غير آن، در هر يك بايد ملاحظه مناسبت آغاز كلام با مطلب بشود. پس هرگاه مطلع كلام بر غير آن وضع باشد كه گفتيم، طبع سامع را نفرت حاصل و به سبب عدم استماع، نفعى واصل نمى شود.