انتقاد مارقين
مارقين, خوارج و يا شُراة, نام گروهى از مخالفان سرسخت امام على(ع) است كه حركت خود را عليه امام, با انتقاد به ماجراى «حَكَمين» در جنگ صفّين آغاز كردند و به تدريج, به صورت يك حزب سياسى و يك فرقه مذهبى با اصول عقايد خاصّ خود درآمدند.
به طور اجمال, داستان حكمين, از اين قرار بود كه در جنگ صفّين, در حالى كه سپاه امام على(ع) با پيروزى نهايى فاصله اى چندان نداشت, معاويه كه خود را در آستانه شكست نهايى مى ديد, با مشورت عمرو بن عاص, دست به نيرنگ ماهرانه اى زد و دستور داد كه قرآن ها را بر سر نيزه ها كنند و بگويند: اى مردم! ما اهل قبله و قرآنيم. بياييد اين كتاب را ميان خود به داورى بگذاريم.
امام به سپاه خود دستور داد كه حمله را قطع نكنند كه اين, حيله اى بيش نيست و معاويه و يارانش دشمن قرآن اند و اكنون, براى پيشگيرى از شكست قطعى خود, به قرآن متوسّل شده اند.
جمعى ازمقدّس نماهاى نادان ـ كه تعدادشان نيز در سپاه امام كم نبود ـ, به يكديگر اشاره كردند كه: «على چه مى گويد؟ با قرآن بجنگيم؟! نه فقط نمى جنگيم, بلكه جنگ با قرآن, خود منكرى است كه بايد با آن مبارزه كنيم!». بدين ترتيب و با اين بهانه, از فرمان امام(ع) سر باز زدند و مانع از اجراى دستور ايشان شدند.
مالك اشتر با نيروهاى تحت فرماندهى خود, در نزديكى هاى قرارگاه فرماندهى معاويه به شدّت مشغول نبرد بود و چيزى نمانده بود كه قرارگاه دشمن را تصرّف كند و جنگ, به سود سپاهيان امام, خاتمه يابد. خوارج, امام را تحت فشار قرار دادند كه اگر جنگ را متوقّف نكند, آنها از پشت, حمله خواهند كرد. اصرار امام بر ادامه جنگ نيز بى فايده بود. سرانجام, امام به مالكْ پيام داد كه جنگ را متوقّف و صحنه را ترك كند. مالك, جواب داد كه اگر اجازه ادامه جنگ را فقط براى چند دقيقه ديگر, جنگ به نفع سپاهيان اسلام پايان مى پذيرد و دشمن, نابود مى گردد. مارقين, امام(ع) را تهديد به مرگ كردند. امام, بار ديگر براى مالكْ پيام داد كه اگر مى خواهى على را زنده ببينى, بازگرد.