استشهاد به حديث در زبان عربي - صفحه 130

آيا مواردى در حديث هست كه شاهدى در كلام عرب بر آن يافت نشود؟

در حديث، الفاظى وجود دارد كه علماى لغت، شاهدى بر آن در كلام عرب نمى شناسند. برخى از الفاظ به گونه اى استعمال شده اند كه در غير حديث چنان استعمال شناخته شده نيست. شارحان احاديث غريب ـكه خود از علماى برجسته لغت بوده اند ـ اين عبارت را بسيار آورده اند كه: «اين لفظ، جز در حديث نيامده و در غير حديث آن را نشنيده ايم». ابوبكر محمد بن قاسم انبارى ـ كه يكى از مؤلفان غريب الحديث است ـ آورده:
وكذلك اشياء كثيرة لم تسمع الا فى الحديث. ۱
ابو موسى محمد بن ابوبكر اصفهانى در كتاب الغريب از الفاظى كه جز در برخى روايات يافت نشده، سخن گفته و در اين باره مباحثى آورده و نوشته است:
چنين الفاظى را از اين جهت آورديم كه چون افراد، آنها را جست و جو نمايند در هيچ كتابى به آن برنمى خورند ولى چون به كتاب ما مراجعه كنند ريشه و معناى آنها را مى يابند.
از اين دست واژگان مى توان به كلمه (استارة) ۲ اشاره كرد كه در حديث ذيل آمده: (ايما رجل اغلق بابه على امرأته و ارخى دونها استارة فقد تمّ صداقها).
شارحان غريب گفته اند كه (استارة) جز در اين حديث، استعمال نداشته است. ۳ و نيز كلمه (افلج) از ريشه (فلج) به معناى (فاصله بين دندان هاى ثنايا) كه در توصيف ابن ابى هاله از پيامبر(ص) ـبدون آوردن لفظ أسنان / دندان ها ـ آمده است و ابن دريد و صاحب قاموس نوشته اند كه: واژه أفلج، همواره با (اسنان) مى آيد.

اختلاف در احتجاج به حديث

پاره اى از نحويان، استشهاد به حديث را در لغت / زبان، جايز ندانسته و معتقدند كه در اثبات واژگان زبان و وضعِ قواعد آن، نمى توان به حديث استناد كرد. از جمله
آنها ابوالحسن على بن محمد اشبيلى، معروف به ابنِ ضائع(م 680ق) و اثير الدين محمد بن يوسف، معروف به ابو حيان (م745ق) هستند. ابو حيان، گمان كرده كه اين نظر، مذهب و روش علماى گذشته و متأخر عربيت است و در شرح كتاب التهيل آورده است:
پايه گذاران اوليه علم نحو و احكام زبانى عرب همچو ابو عمرو، عيسى بن عمرو، خليل و سيبويه (از سرامدان مكتب بصره) و نيز كسائى، فراد، على بن مبارك و هشام ضرير (از سرامدان مكتب كوفه)، به حديث احتجاج و استناد نكردند و به دنبال آنها، متأخران از دو مكتب و نيز نحويان نواحى ديگر همچو نحويان بغداد و اندلس، به روش آنها عمل كردند.
اما برخى از نحويان، احتجاج به حديث را در لغت جايز دانسته و آن را از اصولى برشمرده اند كه در تحقيق الفاظ و پى ريزى قواعد به آن رجوع مى شود. از مشاهير آنها محمد بن عبداللّه، معروف به ابن مالك (م 672ق) و عبداللّه بن يوسف معروف به ابن هشام بوده (م 761ق) و نيز بدردمامينى در شرح تسهيل و علامه ابن طيب در شرح كتاب الاقتراح و نيز در تحريرالروايه در شرح كفاية المتحفظ، به يارى آنان برخواسته اند.
ابن طيب، نحويانى چون جوهرى، ابن سيده، ابن فارس، ابن خروف، ابن جنى، ابن هرى و سهيلى را از طرفداران استناد به حديث قلمداد كرده و نوشته:
هيچ يك از دانشمندان عربيت با اين نظريه مخالفت نكرده اند ،جز شيخ ابو حيان در شرح تسهيل و ابوحسن ضائع در شرح الجمل و جلال الدين سيوطى نيز از آن دو پيروى كرده است. ۴

1.النهاية، ابن اثير، ذيل: «هرو».

2.در لسان العرب، ذيل مدخل سِتْر چنين آمده: الإستارةُ: مِن السِّتر و هى الاعظامة فى العظامة؛ قيل: لم تستعمل الا فى الحديث و قيل: لم تسمع الافيه. قال: و لو روى أَسْتاره جمع سِتْر لكان حَسَناً. (مترجم)

3.النهاية، ابن اثير، ذيل: «ستر».

4.براى تفصيل بيشتر درباره آراى سيوطى در اين باره ر. ك: كتاب الاقتراح فى علم اصول النحو للامام الحافظ جلال الدين عبدالرحمن السيوطى، تحقيق و تعليق: الدكتور احمد محمد قاسم، نشر أدب الحوزه، ص ۵۲ به بعد. (مترجم)

صفحه از 140