سيري در رساله «مبدأ و معاد» آقا جمال خوانساري - صفحه 101

بودن منحصر كردن موجود به مقدارى حاصل مى شود ـ براى مخلوق، مجهول مطلق است؛ پس چگونه مى تواند تصوّر موجوديت براى خالق و مخلوق، از هر جهت يكسان بوده، يا فرق آنها تنها در كمال و نقص يا شدّت وضعف يا تناهى و عدم تناهى باشد؟
اتفاقا از بهترين شواهد بر اينكه تفّكر فلسفى، بر مبناى انحصار وجود در مقدار و غفلت تامّ و تمام از ذات متعالى از مقدار و مباين با اجزاست، اين است كه فيلسوفان، فرق خالق و خلق را در محدوديت و تناهى اوّلى و عدم محدوديت و نامتناهى بودن دومى پنداشته اند.
همچنين، على رغم تصريحات فلاسفه به تجرّد خداوند از زمان و مكان، وجود او را در پهنه زمان و مكان گسترانيده اند و حتّى گمان كرده اند كه اگر موجودى خارج و جداى از ذات خداوند پذيرفته شود، با اجزاى وجود خود، مزاحم وجود خداوند و موجب تناهى و محدوديت او مى گردد. همين تصوّر نيز مقدمه اى شده كه در نهايت، تسليم نظريه وحدت وجود گردند. در حالى كه بديهى است زمان و مكان، تناهى و عدم تناهى و جزء و كل، همگى ملكه و عدم براى مقدار هستند و نسبت دادن آنها به ذات متعالى از آن، از اساس باطل است. البته با صرف نظر از اينكه عدم تناهى در مقدار نيز محال بوده، قابل تحقّق نيست و تشكيك در وجود هم ـ علاوه بر اينكه فى نفسه محال است ـ جز در مورد ذات مقدارى و عددى، قابل تصوّر نيست. ۱
اينك بايد دانست: همان طور كه اشتراك لفظى در وجود خالق و مخلوق به اين معنا كه وجود، حتى در دلالت بر بودن و نفى عدم و بطلان هم درباره آن دو يكى نباشد، نادرست و غلط است؛ همين طور، اشتراك معنوى آن نيز تا به اين حد كه وجود در هر دو دلالت بر مقدار و تجزّى كند ـ ولو اينكه چنانكه فلسفه و عرفان مى گويد، اختلاف آن دو در تناهى و عدم تناهى، يا شدت و ضعف، يا اطلاق و تقييد دانسته شود ـ باطل و نادرست است.
به علّت غفلت از همين جهت است كه فلسفه و عرفان، خداوند را بى نهايت دانسته يا ـ على رغم تصريح به تجرّد او از زمان و مكان ـ او را موجودى در همه زمانها و مكانها و

1.مجله كيهان انديشه، شماره هاى ۷۸و ۷۹و ۸۰، مقالات «آيا مى توان خدا را شناخت» و «اوهام پيرامون نامتناهى» و «زمان و مكان چگونه ايجاد شده اند؟» از حسن ميلانى.

صفحه از 105