پيشين و از موضوع هاى حديث و هدف آن بيرون مى رود و [به نظر مى رسد كه] هدف از آن, بيانِ شيوه ها و تبيين تفصيلى رفتار براساس قواعد و اصول كلّى اى است كه قرآن, پايه گذارى كرده است; نزديك تر به «شرح قرآن با حديث» است و از اين رو, بيشتر داخل در كتاب «تفسير» مى شود . گاهى صرفاً قرآن است و فقط شرح آيات; چرا كه قرآن, تاٌييد كننده حديث است و حديث, شرح قرآن است.
اين, انباشته از تشبيهات و تصويرگرى هاى هنرى است; زيرا حجم فراوانى از آفرينش, در گفتار مستقيم هست. مالامال از ساختارهاى بلاغى وادبى است, انگار خطاب, در آن, استقلال ذاتى دارد, مانند اين دعا: «اللّهم إنّى ظَلَمتُ نفسى كثيراً ولايغفر الذّنوب إلاّ أنت» درباب «ادعيه» كه از نيروى خيال شاعران و نبوغ ادبيان و گفت و گو كنندگان و چشم اندازهاى كارگردانى پرده برمى دارد. داستان هاى آن, بى اندازه بلند است; زيرا فرآورده آفرينش گروهى است. نظر به دراز بودن روايت, كارِ تقطيعِ آن به گونه اى ساختگى صورت مى پذيرد. شايد براى اين كه شنوندگانْ اندكى نَفَس تازه كنند و شايد براى اين كه خستگى را بزدايد, يا شايد براى اين كه آفرينش هاى گوناگون, در دسته هاى پرشمار انجام يابد. آن گاه به صورتى ساختگى به هم پيوند مى خورند. صرفاً هم نشينى و همسايگى شمارى از آفرينش هاى يكى به دنبال ديگرى است, با روايتى كوتاه كه از پايان يك چشم انداز و آغاز ديگرى گزارش مى دهد و در نتيجه اين پرسش را پديد مى آورد كه: حافظه چگونه توانست اين داستان هاى خياليِ درازدامن را نگه دارد؟ و چگونه روايتِ آنها انجام گرفت؟ و مناسبت آنها چيست؟
احاديثِ علمى, پرسش هايى عملى هستند و اين [پرسشگرى], وظيفه بنيادى حديث است. داستان ها را قرآن مى آورد و كفالت آنها را به عهده مى گيرد. قصه هاى حديث, معلوماتى را مى طلبند كه عرب ها جز از طريق اديان و فرهنگ هاى موجود قبل از وحى, آنها را نمى شناخته اند. آيا راوى خودش به اين رواياتِ درازْ مراجعه كرده است؟ آيا ديگران را بدان ارجاع داده است؟ آيا آنها را نوشته و سپس همان ها را از كتاب هاى تدوين شده, خوانده است؟ ۱
1.ج۶, ص ۲۰ و ۲۴۵; ج ۹, ص ۱۴۸ و ۱۸۹ و ۱۴۴و ۱۸۲ ـ ۱۸۳ و ۱۴۹ - ۱۶۱.