اذان هاى بلال براى زمان نماز شبْ شرح دهد, بى آن كه اين كار, گزارش از زمان سَحَرى خوردن دهد. عايشه همين كار را كرد و به خورشيد اشاره نمود تا [معناى] آيه اى را نشان دهد و به نمايش گذارَد. يكى از اصحاب, انگشتان دست را شبكه وار در هم فرو برد تا رابطه ميان ايمان و عمل را (چه قبل از فعل و چه بعد از توبه) بنمايانَد. همين طور, زن يهودى كه سرش شكسته بود, آن را به علامت نفى, در برابر كسى كه او را زنده گذاشته بود, فرو آورد.
فقيهان, متعرّض اين مسئله شده اند و اجازه داده اند كه شخص گُنگ, از زبان اشاره استفاده كند; زيرا نمى تواند سخن بگويد. پيامبر, اشاره را در فرايضْ جايز شمرده, ولى گفته است كه صيغه طلاق را نمى توان با ايما و اشاره جارى كرد. بايد كلام (آن هم كلام صريح) در ميان باشد; زيرا اشاره در اين جا كمك كننده به قول است و قول نيست; چرا كه احكام, جز از گفته ها بيرون كشيده نمى شوند. نيز «قذف» به اشاره حاصل نمى شود. ۱
اندامِ غالب در اشاره, دست يا هر دو دست با هم است يا بويژه با انگشتان و سرانگشتان و با انگشت سبّابه, ميانه, انگشت كوچك و كف دست. مثلاً پيامبر كه بيمار بود, با دست به ابوبكر اشاره كرد و به او فرمان داد كه پيش رود و با مردم نماز بگزارد. اين بدان معناست اين كار, اشكالى ندارد. به مشرقْ اشاره كرد و گفت: «چون ببينيد كه شب از اين جا فراز آيد, بايد روزه دار, روزه بگشايد»; ولى شب از مغرب فرامى رسد, نه مشرق. با دست به سمت راست بدنْ اشاره كرد و گفت: «ايمان در اين جاست»; يعنى در قلب است كه در سويِ چپ است; زيرا پيامبر(ص) «تَيامُن» ۲ * را دوست مى دارد. او با دست خود نشان داد كه چگونه بايد وامِ ديگران را گزارْد. گفت: چنين است و چنين و چنين. پيامبر دستِ راستِ خود بگرفت و گفت: «اين, دستِ عثمان است». آن گاه دو دست بر هم نهاد [و خودش از طرفِ عثمان با خودش بيعت كرد].
گاه, پيامبر, دست را با انگشتان به كار مى گيرد, چه همه انگشتان, چه برخى از
1.ج۷, ص۵۴ و ۲۱۲; ج۸, ص۶۴ و ۸۲; ج۲, ص۹۲ و ۱۹۷; ج۴, ص۲۰۲, ۲۱۳ و ۲۳۱; ج…, ص۳۱, ۵۰ و ۱۲۶; ج۸, ص۱۲۱. نيز: ج۱, ص۲۵, ۲۷, ۴۷ـ۵۳, ۷۳ـ۷۷.
2.ج۷, ص۶۵ـ۶۷; ج۴, ص۲۰۳ـ۲۰۴.