اتفاق كنند و همه درباره تو بگويند كه تو مرد بدى هستى، اين تو را محزون نسازد و اگر بگويند كه تو فرد شايسته اى هستى، اين هم تو را شاد نسازد (سخن مردم ملاك نيست)؛ بلكه بايد خويش را بر قرآن عرضه كنى. اگر راه قرآن را مى روى و آنجا كه قرآن دعوت به زهد مى كند زهد مى ورزى و در موردى كه ترغيب مى كند تمايل نشان مى دهى و از بيم دهى قرآن بيم مى گيرى، پس ثابت و استوار باش و بشارت باد تو را؛ چرا كه آنچه درباره تو گفته شده است، آسيبى به تو نمى رساند و امّا اگر از قرآن جدا افتاده اى، پس اين چه است كه تو را درباره خودت مغرور ساخته است.
مؤمن به جهاد با خويش اهتمام مى ورزد تا بر هواى خويش پيروز گردد. گاه كجى خود را راست مى كند. و در راه محبت خدا با هواى خويش مخالفت مى ورزد و گاه نفس وى او را زمين مى زند و او در پى هواى خود حركت مى كند، ولى خداوند او را زنده مى سازد و او زنده مى شود و خداوند لغزش وى را جبران مى كند و مؤمن متوجه مى شود و توبه مى كند و از عقاب خداوند به هراس مى افتد و بينايى و معرفت او به دليل فزونى يافتن ترس در او، فزونى مى يابد. و اين حقيقت بر پايه آن است كه خداوند مى گويد: پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان مى شوند متذكر مى گردند و ناگهان بينا مى شوند.
بنابر گفته امام باقر(ع) ولىّ امامان(ع) كسى است كه حرف مردم كوچك ترين تأثيرى در او نگذارد. و تنها خويش را بر پايه كتاب خدا ساخته باشد و در اين راه پيوسته در جهاد با نفس باشد از اين سخن امام باقر(ع)، فهميده مى شود كه شخصيت حضرت عبدالعظيم چه تعالى و اوجى دارد!
ولىّ واژه اى است كه هم به خدا و پيامبر(ص) و امامان(ع) اطلاق ميشود و هم از اين سو درباره مردمى ويژه. در آن سو، معناى مطاع بودن را مى رساند و در اين سو، معناى مطيع بودن را.