اهل بیت علیهم السلام 2 - صفحه 219

۷۲۲.ربيع الأبرارـ به نقل از محمّد بن حنفيّه ـ :پدرم ، شبانه قنبر را مى خواند و آرد و خرما بر دوش او مى گذاشت و بى آن كه كسى آگاهى يابد ، به خانه هايى كه مى شناخت ، مى رساند . به او گفتم : پدر جان! چرا آن را در روز بديشان نمى بخشى؟
فرمود : «فرزندم! صدقه پنهانى ، آتش خشم خداوند عز و جل را خاموش مى كند» .

۷۲۳.امام صادق عليه السلام :حسن بن على عليه السلام سه بار ، هر آنچه از كفش و جامه و دينار داشت ، با خدا تقسيم كرد .

۷۲۴.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمىـ به نقل از حسن بصرى ـ :حسين بن على عليه السلام ، سَرورى زاهد ، پارسا ، شايسته ، خيرخواه و خوش اخلاق بود . ايشان روزى با اطرافيانش به باغ خود رفت . در اين باغ، غلامى كار مى كرد كه نامش «صافى» بود . چون امام عليه السلام به باغ نزديك شد ، غلام را ديد كه نشسته و نان مى خورد . امام حسين عليه السلام بدو نگريست و زير درخت خرمايى نشست كه ايشان را مى پوشانْد و غلام نمى توانست ايشان را ببيند . غلام ، يك گرده نان را بر مى داشت و نصف آن را به طرف سگش مى انداخت و نيم ديگر را خودش مى خورد . حسين عليه السلام از اين كار غلام در شگفت شد . چون غلام از خوردنْ آسوده گشت ، گفت : سپاس ، خداوند جهانيان را . خدايا! مرا بيامرز و سَرورم را بيامرز و به او بركت بده ، چنان كه به پدر و مادر او بركت دادى ، به رحمت خودت ، اى مهربان ترينِ مهربانان!
در اين هنگام ، حسين عليه السلام برخاست و فرمود : «اى صافى!». غلام ، وحشت زده برخاست و گفت : سَرورم و سَرور همه مؤمنان! من شما را نديدم. مرا ببخش .
حسين عليه السلام فرمود : «مرا حلال كن ، اى صافى ؛ زيرا من ، بدون اجازه تو به باغت وارد شدم» .
صافى گفت : به سبب فضيلت و كرم و سَرورى خودت چنين سخنى را مى گويى، سَرورم!
حسين عليه السلام فرمود : «ديدم كه نيمى از گرده نان را به سگَت مى دهى و نيم ديگر آن را خود مى خورى . اين كار چه معنا دارد؟» .
غلام گفت : سَرورم! هنگامى كه من نان مى خوردم ، اين سگ به من مى نگريست . من از نگاه او شرم كردم . آخر ، اين هم سگِ توست كه باغت را در برابر دشمنان حفظ مى كند . من برده تو ام و اين ، سگ توست و هر دو با هم ، روزىِ از تو رسيده را خورديم .
حسين عليه السلام گريست و فرمود : «تو در راه خدا آزادى و با طيبِ خاطر ، دو هزار دينار به تو مى بخشم» .
غلام گفت : اگر مرا آزاد مى كنى ، من باز هم مى خواهم عهده دار باغ تو باشم .
حسين عليه السلام فرمود : «مرد، هر گاه سخنى بر زبان مى آورد ، شايسته است كه آن را با عمل خود تأييد كند . من گفتم : بدون اجازه تو به باغت وارد شدم و سخن خود را تأييد كردم و باغ را با هر آنچه در آن است ، به تو بخشيدم ؛ ولى اين گروه از اطرافيان من آمده اند تا ميوه و خرما بخورند . آنها را به خاطر من ، ميهمان خود بدار و ارجشان نِه. خداوند در روز رستاخيز ، بر تو ارج نهد و به سبب خوش اخلاقى و ادبت ، به تو بركت دهد!» .
غلام گفت : اگر تو باغت را به من بخشيدى ، من هم آن را وقف اطرافيان و شيعيان تو مى كنم .
بر مؤمن شايسته است كه همچون نوه پيامبر خدا باشد .

صفحه از 533