نسبت عقل و شرع‏ - صفحه 174

كلامى بجز آنچه در اين امور بديهى ابراز كرديم، ندارد.اختلافى كه در اين ميانه هست، مربوط به گزارشهاى مختلف اين حقيقت است، يعنى دخول و خروج مطلب، و گرنه آنان همگى عاقل و عالِم و فقيه هستند كه حقايقى را كه خداوند، عقلها را بر آن سرشته و شرايع را بر مبناى آن تأسيس كرده، منكر نمى‏شوند. عقل كلامى ندارد جز آنچه گفتيم. و شرع نيز در مقام اثبات، جز آنچه گفتيم، سخنى ندارد. فقها و اصوليون نيز تماماً بر اين مطلب اجماع دارند. اين به حسب مقام ثبوت است.
امّا در مقام اثبات، كه: «شارع مقدّس چيزى جز آنچه عقلها بدان عقيده دارند نگفته است.»
اثبات اين مدّعا، مبتنى بر تمهيد مقدّمه‏اى مهمّ است تا دل‏هاى پاك براى قبول آنچه تبيين مى‏كنيم، آماده شود. مقدّمه اين است كه: شريعت مقدّس خاتم، شريعتى آسان و راحت است كه در تمام ابواب معارف ربوبى به‏گونه‏اى سخن گفته كه تمام عقول به نحو جمع و اجمال مى‏دانند. لذا تمام آنچه شارع حاكم گفته، امور فطرى عقلى است كه عقلها را بر آن مفطور داشته است، چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است: «ليثيروا لهم دفائن العقول» [ خطبه اوّل نهج البلاغه‏] (خداوند، پيامبران را برانگيخت تا... دفينه‏هاى عقل را «اثاره» كنند).
بلكه حتّى امّهات نواهى الهى و كليدهاى احكام شرعى، از مسائل اصولى اصطلاحى با آن معارفت مطابق است، بدين صورت كه تمام آنها مفصّلات علوم است و علوم جمعى جُمَلى، در عقول، پيچيده و پوشيده است. پيامبر، نسبت به آنها تنبّه مى‏دهد و از حالت جمعى به حالت تفصيل بيرون مى‏آورد.
به اين جهت، دين اسلام، دينى است استوار، كه به تعبير قرآن: «فطرة اللَّه الّتي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق اللَّه ذلك الدّين القيّم»۱(فطرت خداست كه مردم را بر آن مفطور داشته است. خلق خداى را دگرگونى نيست. (اين است دين استوار).
و همين استمعنىِ حنيفيّت سهله سمحه و آيين ابراهيمى، چنان‏كه آيات و

1.روم (۳۰) /

صفحه از 179