و سركوبى بندگان بلكه ارائه نشانه و اقامه دليل بر راستى ادّعاى انبيا و رسولان است. هرچند با توجّه به مطالب پيشين روشن شد كه ضرورتى هم براى اين كار وجود ندارد، خداوند براى اتمام حجّت و تثبيت ايمان مؤمنان و تحكيم عبوديّت و بندگى در بندگان، پيامبران خويش را با ادلّه آشكار بهسوى بندگانش مىفرستد تا راه هرگونه عذر و بهانهاى را بر آنان ببندد. مرحوم آيتاللَّه ميرزا مهدى اصفهانى مىگويد:
شكّى نيست كه هر پيامبرى، معجزهاى دارد - يعنى چيزى كه بشر از آوردن مثل آن عاجز است - و معجزات خاتم الأنبياء صلى اللَّه عليه و آله بر دو قسم است. يك قسم از آنها [ نظير] معجزات انبياى پيشين عليهم السلام است كه براى افراد عصر خويش مىآورد و معاصران حضرتش آنها را مشاهده و درك مىكنند؛ مثل زنده كردن مردگان، خبر دادن از غيبها و... و چون دين پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله تا آخر دنيا باقى است، پس ايشان بايد معجزهاى جاودانه نيز داشته باشد و آن قسم دوم [ از معجزات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله] ، يعنى قرآن كريم است... و اعجاز قرآن تا هر زمان كه دنيا باقى باشد، باقى است.
البتّه بايد دانست كه آنچه حجّت را بر بندگان تمام مىكند، خارق عادت بودن معجزه نيست بلكه در اين مورد نيز انسان عاقلى كه به فطرت خويش پروردگارش را مىشناسد، نسبت اين فعل را با پروردگار و عجز مخلوق را از آوردن مثل آن - با توجّه به شناخت خداوند - درمىيابد. در ابوابالهدى آمده است:
از مسائل شگفتانگيز در علوم الهى در باب نبوّت و رسالت و امامت، داستان ففتنه سامرى و اغواى مردم در قرآن است. [ از اين داستان] آشكار مىشود كه صِرف «خرق عادت» ، حجّتى از سوى خداوند بر راستى ادّعا كننده نيست، مگر آنكه عقل به برهان بودن آن حكم كند. در صورتى كه عقل، ادّعا را باطل يافت و صاحب دعوت را شايسته رسالت و خلافت ندانست، خرق عادت چيزى جز امتحان و آزمايش بندگان نيست... ؛ چراكه ادّعاهاى ايشان بديهىترين بديهيّات و