تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 136

بشويم؟ مقصود از مفهوم همان چيزى است كه در اصطلاح رايج فلسفى (كه مورد قبول مقالات هم قرار گرفته است) از كلمه «معنى» اراده مى‏شود. در اين‏صورت، بايد ابتدا موضع عقلانى ما در بحث قبلى (شماره 9 همين نوشتار) روشن شود. يعنى بايد مشخص كنيم كه مثلاً مقصودمان از مفهوم الفاظى مانند «عالم» و «قادر» چيست.
از آنجا كه مفاهيم اين الفاظ - همان‏طور كه گفته شد - از عالم مخلوقات انتزاع شده‏اند، پس اطلاق آنها بدون تجريد از ويژگى مخلوقيّت بر خداى متعال روا نمى‏باشد و تجريد آنها از ويژگى «بالغير بودن» آنها را از هرگونه بار اثباتى عارى مى‏سازد و چيزى جز همان مفهوم سلبى (مثلاً غيرجاهل و غيرعاجز) باقى نمى‏ماند.
با توجّه به اين نكته، از اينجا به بعد، ديگر بحث صرفاً لفظى مى‏شود. ممكن است كسى بگويد: من لفظ «عالم» را صرفاً براى اينكه ذاتى را از جاهل بودن تنزيه كنم، به كار مى‏برم. در اين‏صورت، مفهوم «عالم» بار اثباتى ندارد و لذا قابل اطلاق بر خدا و خلق با همين مفهوم سلبى خود به طور يكسان خواهد بود. همچنين است لفظ «قادر» و ساير اوصافى از اين قبيل. به همين ترتيب، اگر كسى لفظ «موجود» يا «شى‏ء» يا... را صرفاً براى دلالت بر اينكه چيزى را از حدّ تعطيل و نفى و معدوم بودن خارج كند، به كار ببرد، هيچ مشكلى ندارد و اين‏گونه الفاظ با همين مفهوم (اخراج از حدّ تعطيل) به طور مشترك بر خدا و خلق قابل اطلاق خواهند بود. امّا بايد در همان حال، توجّه داشت كه سنخ معرفت خدا و معرفت نسبت به مخلوقات هيچ‏گاه يكى نمى‏شوند و آن گونه كه خدا را از حدّ تعطيل خارج مى‏كنيم، منحصر به خود اوست و سنخ نفى تعطيل در مخلوقات قابل سرايت به خداوند نيست.
پس اشتراك مفهومى بين خدا و خلق، اگر و فقط اگر چنين عنايتى در كار باشد، محذور تشبيه را به دنبال نمى‏آورد؛ امّا معمولاً به عنايت فوق توجّه نمى‏شود، يا اگر توجّه شود، تا آخر بحث به آن وفادار نمى‏مانند؛ لذا خيلى زود و حتّى بدون توجّه،

صفحه از 138