تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 132

اصول مشترك خود با فلسفه مقيّد بوده كه از تعابير فلسفى استفاده نكند - علم و قدرت از مفاهيمى نيستند كه حقيقت اشياء را بيان مى‏كنند (مراد از حقيقت آن چيزى است كه در پاسخ به سؤال «چيست آن؟» مى‏آيد)؛ يعنى ما در خارج چيزى سراغ نداريم كه وقتى از ماهيّت آن سؤال شود، بگويند: قدرت يا قادر - همچنين است مفهوم علم يا عالم - بلكه هميشه ماهيّتى همچون انسان يا فرشته يا جنّ و... داريم كه آن را به وصف عالم و قادر مى‏شناسيم و اگر نخواهيم وصف را به موصوف حمل كنيم، علم و قدرت تعبيرمى كنيم.
پس اين مفاهيم (علم و قدرت و...) چيستىِ اشياء را بيان نمى‏كنند؛ لذا از قبيل مفاهيمى همچون موجود و واحد هستند كه در مقاله سوم مثال زده‏اند ۱ امّا در عين حال، مى‏بينيم كه اين مفاهيم به طور غيرمستقيم و با واسطه مخلوقات و مقايسه آنها با يكديگر انتزاع شده‏اند. بنابراين، تفكيك دو دسته مفاهيم از يكديگر - كه در مقاله سوم آمده است - مشكل تشبيه را كه در نظريّه وجود دارد، حل نمى‏كند. ملاك تشبيه اين است كه مفهومى منتزع از مخلوقات را به خالق نسبت دهيم. مفاهيم علم و قدرتى كه از مخلوقات در ذهن داريم، حاكى از يك حدّ و نقص ذاتى هستند كه اين حدّ وراى اوصاف و كيفيّات جسمانى است. انسان كه داراى علم و قدرت است، ممكن است علم و قدرتش محدود و مقيّد به آلات و ابزار جسمانى باشد كه بايد از اين‏گونه حدّ و قيد تجريد شود؛ ولى با وجود اين تجريد - يعنى اگر مقيّد به قيود جسمانى هم نباشد - باز هم علم و قدرتى «بالغير» و «غير بالذات» هستند.
ممكن است گفته شود: ما كارى به «بالذات» يا «بالغير» بودن علم و قدرت نداريم، بلكه اصل آنها مورد نظر ماست؛ بنابراين، وقتى الفاظ عليم يا قدير را استعمال مى‏كنيم، مفهوم آنها اصل آگاهى و توانايى است و خصوصيّات آن مورد نظر نيست.

1.شماره ۶، ص ۱۷

صفحه از 138