به دور مىنمايند؛ همانگونه كه در صريح روايات هم به آن اشاره شده (ليس بعاجز - ليس بجاهل)؛ ولى در اين نظريّه آنها را مساوى تعطيل دانستهاند.
9. پاسخ به ايراد خلط مفهوم با مصداق
اعتراض دومى كه ممكن است وارد شود، اين است كه: «شما در سخنان خود بين مفهوم و مصداق خلط كردهايد. همه مطالبِ شما مربوط به اين است كه مصاديقِ مفاهيمى نظير علم و قدرت، مخلوق و محدود هستند و اين امر كاملاً پذيرفته است؛ ولى لازمه محدود بودن مصداق، محدوديّت مفهوم نيست. ما مىتوانيم مفاهيمى را به صورت مشترك بين خدا و خلق به كار بريم، بدون آنكه تشبيهى در مصاديق آنها كرده باشيم. ملاك تشبيه اشتراك در مصداق است؛ نه اشتراك در مفهوم. با اين ترتيب، تصوّر ذات و صفات الهى هم مشكلى ندارد؛ چون تصوّر به مفهوم مربوط مىشود نه به مصداق.»
در پاسخ به اين اعتراض مقدّر مىگوييم:
در قدم اوّل، بايد ببينيم كه مفاهيمى نظير علم و قدرت چگونه و از چه طريق به ذهنِ ما آمده است. آيا ما از پيش خود آنها را ابداع كردهايم يا اينكه كمالاتى در برخى از مخلوقات در مقايسه با برخى ديگر مشاهده كردهايم و به هر كمالى با مفهومى خاصّ اشاره مىكنيم؟ فرض اوّل قطعاً نادرست است و بعيد است كسى به آن ملتزم گردد. تنها فرض صحيح فرض دوم است؛ يعنى اينكه پس از شناخت اشياء و مقايسه آنها با يكديگر يا احياناً با دريافتهاى درونى و وجدانى خود، برخى را واجد كمال تشخيص دادهايم كه ديگرى فاقد آن است. از آن كمال خاصّ، مفهومى در ذهن ما حاصل شده كه حكايت از همان كمال مىكند. يكى از اين كمالات علم است. ديگرى كمال قدرت است و...
اين مفاهيم هيچكدام از معقولات اوّلى يا ماهوى (به اصطلاح فلاسفه) نيستند؛ بلكه جزء مقولات ثانيه فلسفى به شمار مىآيند. به بيان اين نظريّه - كه گفتيم در