كه حساب مفاهيمى همچون علم و قدرت را از اوصاف جسمانى جدا نمايد و در معرّفى اوصاف گروه اوّل، آمدن در قرآن كريم را شاخصه اصلى دانسته است. ما نسبت به اين مطلب دو ايراد داريم:
يكى اينكه گفته شده: «اوصافى كه در قرآن كريم آمده.» آيا مگر اوصاف اجسام در قرآن براى خداى متعال به كار نرفته است؟ آياتى نظير: (الرحمن على العرش استوى) يا (وجوه يومئذ ناضرة إلى ربّها ناظرة) يا (يد اللَّه فوق أيديهم) همگى اوصافى به خداوند نسبت دادهاند كه در عالم مخلوقات، اوصاف جسم و جسمانيّت به شمار مىآيند. ما در تفسير اين آيات با توجّه به اصولِ مسلّم عقلى - ازجمله عدمِ مشابهت خالق و مخلوق - و با رجوع به احاديث ائمّه عليهم السلام كه شارح و مفسّر معصوم قرآن كريم هستند، معنايى را استنباط مىكنيم كه از همه ويژگيهاى مخلوقات به طور كلّى تنزيه شده باشد. در اين كار، تفاوتى بين علم و قدرت و استواء بر عرش و نظر به ربّ وجود ندارد. بنابراين آمدن يك صفت در قرآن، ملاكى براى جدا كردن اوصاف از هم نيست. تكميل اين بحث موكول به بحث درباره معناى صحيح توقيفيّت اسماء الهى است.
ايراد دوم اين است كه گفته شده: مفاهيم علم و قدرت حدود اشياء را تعيين نمىكنند و به همين جهت از شمول اطلاق وصف، خارج هستند. با توضيحى كه در عنوان شماره 6 (در همين نوشتار) گذشت، روشن شد كه اين مفاهيم تا آنجا كه در عالم مخلوقات كاربرد دارند يا قابل فرض در مخلوقاتى مشابه آنچه ديدهايم، هستند، دلالت بر علم و قدرت «بالغير» دارند نه «بالذات». و همين ويژگى به معناى تعيين حدود اشيائى است كه بر آنها اطلاق مىشوند (يعنى مخلوقات)؛ بله لزوماً حدّ جسمانى را تعيين نمىكنند، ولى بر حدّ مخلوقيّت دلالت دارند. بنابراين چون علم و قدرت خداوند بالذات است نه بالغير، مفاهيمى نظير علم و قدرت قابل اسناد به خداى متعال نمىباشند و حداكثر مفاهيم جهل و عجز را از ساحت ربوبى