تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 126

(اصل عدم مشابهت و اصل مبرّا بودن از هر نقص) به طور كامل رعايت مى‏شوند.
معلوم نيست فرض تساوى معرفت با تصوّر از كجا و به چه دليل آمده كه چنين مسلّم و بديهى انگاشته مى‏شود. تمام اين نظريّه اين است كه اگر تصوّر را در مورد خداى متعال نفى كند، به محذور «تصديق بلا تصوّر» گرفتار مى‏آيد كه در كلام شهيد مطهّرى هم آمده بود. ولى آيا واقعاً چنين است؟ هركس براى چند لحظه در اين خصوص تأمّل كند، به راحتى، خلاف آن را اذعان مى‏كند؟ ما وجود بسيارى از امور را در خود اقرار و اذعان مى‏كنيم، بدون آنكه تصوّرى از آنها در ذهن بياوريم.
به‏عنوان مثال، وقتى كسى درد مى‏كشد، آيا در همان وقت وجود درد را اذعان و تصديق نمى‏كند؟ دقّت شود كه واقعيّت درد مورد نظر است نه فكر و صورت ذهنى آن. براى اينكه كسى در حال درد كشيدن وجود آن را تصديق كند، هيچ احتياجى به تصوّر كردن آن ندارد. البتّه ممكن است درباره همين واقعيّت خارجى فكر كنيم؛ يعنى آن را در ذهن خود مواجه هستيم نه خود آن. خود درد واقعيّت خارجى آن است كه بدون هيچ‏گونه تصوّرى و بى دخالت ذهن، وجودش را تصديق مى‏كنيم. امّا اگر فكر كنيم و آن‏گاه تفسيرهاى ذهنى را كه شامل موضوع و محمول و نسبت بيان آن دوست، تشكيل دهيم، در آن صورت تصديق ما هم ذهنى مى‏شود؛ ولى سخنِ ما در اين فرض نيست، اين وقتى است كه ما يك گزارش فكرى از واقعيّت خارجى تهيه مى‏كنيم. امّا صرف‏نظر از گزارش فكرى دادن، حقيقت اين است كه ما پيش از آنكه امورى وجدانى همچون درد را تصوّر كنيم، واقعيّت آنها بدون وساطت هيچ تصوّرى برايمان مكشوف و معلوم شده است و تصديق مورد بحث مربوط به همين واقعيّت وجدانى مى‏شود.
اين تعبير از تصديق، البتّه در اصطلاح منطقيّين و فلاسفه، تصديق ناميده نمى‏شود. آنها تصديق را در كنار تصوّر از اقسام علم حصولى مى‏شمارند و مى‏گويند: «العلم إن كان إذعاناً للنسبة فتصديق و إلّا فتصوّر.» ۱ و مرادشان

1.يزدى، ص ۱۴

صفحه از 138