سيماى امام على عليه السلام در قصيده عينيّه شاعر اهل سنّت، عبدالباقى العمرى‏ - صفحه 72

شب، قيراندود ساخته بود، ريشه كن كرد و باعث پديدار شدن و درخشش نور هدايت و سعادت در ايشان شد. براى تحقّق ايمان به تنها پروردگار هستى است كه در مقابله با كافران - كه پند و اندرز و سخن روشنگرانه خداوند را كه در قالب قرآن بر پيامبرش نازل شد، شنيدند امّا نپذيرفتند، سرسختى كردند و به مبارزه برخاستند - با شجاعت تمام وارد نبرد شد و بيباكانه، سپاهيان دشمن را پراكنده و متلاشى ساخت و آنها را به زانو در آورد.

و أنتَ أنتَ الَّذي يَلْقَى الكتائبَ في‏ثُباتِ جَأْشٍ له ثَهْلانُ قَدْ خَضَعا
امير مؤمنان عليه السلام در روز جنگ بدر، چنان قدرتمندانه بر دشمنان خدا مى‏تاخت كه گويى با خورشيد نيمروز درخشان كه همچون ماه كامل تابان است، مسابقه گذاشته است.

بارَيْتَ شَمْسَ الضُّحَى في جَنَّةٍ بَزَغَتْ‏في يومِ بَدرٍ بزوغَ البَدْرِ إذ سَطَعَا
و در جنگ احزاب، يك تنه در قلعه خيبر را از جا در آورد؛ طورى كه حتّى اگر ميخهاى آن مانند ستارگان قطب در جاى خود ثابت و راسخ بودند، باز هم از جا كنده مى‏شد.

و بابُ خَيْبَرَ لَوْ كانَتْ مَسامِرُهُ‏كُلَّ الثَّوابتِ حتَّى القُطْبِ لَا نْقَلَعَا
گويى مادر شريف اين جنگاور نترس و متهوّر - كه خود، دختر «اسد» بود - از ابتدا مى‏دانست كه فرزند برومندش در نوجوانى و پس از آن، يكى از اركان پيشرفت اسلام خواهد شد؛ از اين‏رو، او را «حيدر» ناميد؛ و چه اصيل و شرافتمند است شيرزنى كه شيرمردى چنين بزايد.

سَمَّتْكَ أمُّكَ بِنْتُ اللَّيثِ حَيْدَرَةًأكْرِمْ بِلَبْوَةِ ليثٍ أنْجَبَتْ سَبُعَا
به دليل همين شجاعت است كه حتّى «برج اسد» نيز در مقابل ايشان، فرومايه و سرخورده مى‏ماند.
و أنْتَ حَيْدَرَةُ الغابِ الَّذي أسَدُالبُرْجِ السَّماويَ‏ّ عَنْهُ خاسئاً رَجَعا
شاعر، در توصيف دلاورى اميرالمؤمنين عليه السلام شمشير ايشان را نيز به تصوير مى‏كشد:

مُحَدَّبٌ يَتراءَى في مُقَعَّره‏مَوْجٌ يَكاد عَلَى الآفاقِ أن يَقَعَا
أسَلْتَ مِنْ غِمْدِهِ ناراً مُرَوَّقَةًتَجَرَّعَ الكُفْرُ مِنْ راوُوقِها جُرَعَا
حَكَى الحَمامُ حِماماً مِنْ حسامِكَ في‏لِسانِ نارٍ عَلَى هاماتِهِمْ سَجَعَا
غَليلُهُ طالَما أوْرَدْتَهُ عَلَقاًيَوْمَ النَّهْرَوَان مِنْ نَهْرٍ فَمَا انْتَقَعَا
بِذي فِقارِكَ عَنّا أيُّ فاقِرَةٍقَصَمْتَها وَ دَفَعْتَ السُّوءَ فَانْدَفَعَا
أرادَ سَيْفُكَ في لَيْلِ العُجاجَةِ أنْ‏يَرْوَى السَّنَى عَنْ لِسانِ الصُّبْحِ فَانْدَلَعَا
عَالَجْتَ بِالبيضِ أمراضَ القُلُوبِ وَلَوْكان العِلاجُ بغيرِ البيضِ مَا نَجَعا
شمشير پشت برآمده (گوژ دارى) كه در خميدگى‏اش، موجى به نظر مى‏رسد كه نزديك است بر آفاق فرود آيد.
از غلاف چنين شمشيرى، آتشى خالص، جارى كردى كه كفر، از صافى آن، جرعه‏هايى نوشيد. هر چه در نهروان آن را در نهرى از خون وارد نمودى، سوزش تشنگى‏اش بر طرف نشد.
هر مهره‏اى (كژى‏اى) كه آشكار شد، با ذوالفقارت، شكستى و سوء و بدى را دفع نمودى (به وسيله شمشير مشهورت همه كژيها و شرها را از اسلام و مسلمين، دفع كردى).
شمشير تو اراده كرد تا در شب پوشيده از گرد و غبار، از زبان صبح، نور را روايت كند. اين‏گونه شد كه كبوتر، با آوازى، مرگ را كه در زبانِ آتش نشئت گرفته از شمشير تو، بر سر كافران مشرك فرود مى‏آمد، حكايت كرد.
تو با شمشير، بيماريهاى دلها را درمان كردى و اگر به جز شمشير راه ديگرى جهت درمان در پيش مى‏گرفتى، مؤثّر واقع نمى‏شد.
همان‏طور كه از ابيات برمى‏آيد، عبدالباقى العمرى، شمشير معروف و منحصر

صفحه از 80