درباره عمر سعد آورده كه عجلى (رجالى متقدّم) در مورد او گفته است: «تابعي ثقة و هو الذي قتل الحسين.» ۱
اين موارد جاى دقّت و تأمّل فراوان دارد كه در اين مكتب، فرزند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله موثّق نيست؛ امّا قاتل فرزند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله موثّق است!!
ابنحجر عسقلانى، عمرانبن حِطّان را - كه از خوارج و دشمنان حضرت امير عليه السلام است - در تهذيب التهذيب آورده و در راستاى تأييد او ذكر كرده كه بخارى، ابوداوود و نسائى، از مؤلّفان صحاح ششگانه اهل سنّت، از او حديث نقل نمودهاند. اين شخص همان كسى است كه در اشعارش ابنملجم قاتل امير المومنين را ستوده و گفته است:
يا ضربة من تقّي ما أراد بهاإلّا ليبلغ من ذي العرش رضواناً
إنّي لأذكره حيناً فأحسبهأوفى البرّيّة عند اللَّه ميزاناً
عسقلانى همچنين در تهذيب التهذيب ۲، در مورد لمازهبن زبار مىنويسد: «سه نفر از مؤلّفان صحاح ششگانه از او حديث نقل مىكنند.» اين در حالى است كه خود ابنحجر درباره لِمازه مىگويد: «كان شتّاماً لعليّ : بسيار به على عليه السلام ناسزا مىگفت.»
اين راوى شخصى است كه ذهبى در ميزان الاعتدال مىنويسد كه او علاوه بر شتام بودن بر حضرت امير عليه السلام، مدّاح يزيد هم بوده است! ۳
ابنحجر با اين نام و شهرت، خود در ترجمه عمرانبن حِطّان از قول بعضى از خوارج توبهكننده مىنويسد كه آنها مىگفتند: «...خوارج هرچه را مطابق ميلشان بود، درباره آن حديثى جعل مىنمودند.» با اين حال او اين خارجى را توثيق مىنمايد! ۴
در مورد شتّام بودن لمازهبن زبار، عسقلانى مرتكب خيانتى شده و آن اينكه:
اوّلاً: از كلمه شتم و سب كه در مورد لمازه وجود دارد، مطلب را به بغض بدل
1.عسقلانى، ج ۷، ص ۳۹۶
2.عسقلانى، ج ۸، ص ۴۵۷
3.ذهبى، ج ۳، ص ۴۱۹
4.عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج ۸، ص ۴۵۷-۴۵۸