قرآن به هفت لهجه نازل شده كه يكى از آنها لهجه هذيل بود، ديگر جاى آن نداشت كه عمر عبداللَّه را از تعليم قرآن به لهجه هذيل منع كند. بنابراين اقدام عمر به شرح يادشده خود دليل عدم صحت نظريه مذكور است.
2. نظريه لهجههاى هفتگانه، با آنچه از عثمان نقل شده منافات دارد؛ زيرا او به گروه سهنفرى از قريش كه براى كتابت قرآن برگزيده بود، دستور داد اگر در قرائت قرآن ميان شما و زيد بن ثابت اختلافى رخ داد آن را به لهجه قريش بنويسيد، چون كه قرآن به لهجه قريش نازل شده است.
3. نظريه لهجههاى هفتگانه با مضمون اين روايت مخالفت دارد كه عمر و هشامبن حكيم در قرائت سوره فرقان با هم مشاجره كردند. هشام در محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آن سوره را به قرائتى خواند؛ آن حضرت فرمود: چنين نازل شده است. پس از او، عمر با قرائت ديگرى خواند، باز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: چنين نازل شده است. سپس آن حضرت فرمود: اين قرآن به هفت حرف نازل گشته است. در صورتى كه مىدانيم عمر و هشام هر دو از قبيله قريش بودند و قرآن را به لهجه قريش مىخواندند و مىبايست قرائت آنان يكسان باشد و موجب و علتى براى اختلاف آنان در قرائت، از نظر لهجه قبيلهاى وجود نداشت تا بتوانيم اختلاف در حروف را به اختلاف در لهجههاى قبايل عرب تفسير كنيم. ۱.
تقسيمبندى ديگرى از اين لهجهها وجود دارد كه به ابنعباس نسبت داده شده است. اين تقسيمبندى شامل پنج لهجه از هَوازن و دو لهجه قريش و خزاعه است ۲.
بنا بر نقلى، عبداللَّه [ بن مسعود]، به فردى غيرعرب اجازه داد تا واژهاى را جايگزين واژه ديگر كند؛ زيرا آن فرد نمىتوانست به درستى واژه را تلفظ كند؛ اين ناتوانى از واجهاى نامأنوس عربى ناشى مىشد.
عبداللَّه [ بن مسعود] توضيح داد قرائت، در صورتى صحيح است كه در آن، آيه رحمت به آيه عذاب يا بالعكس تبديل نگردد و يا چيزى كه به كتاب خدا متعلق نيست، به آن اضافه نشود ۳.
1.خويى، البيان، ص۲۰۳ - مترجم
2.طبرى، جامعالبيان، ج ۱، ص ۶۶
3.ابويوسف، كتابالآثار، ص۴۴؛ سيوطى، الاتقان، ج۱، ص۴۷