انسان در عالم ذرّ آراء و اقوال دانشمندان قرن 15 - صفحه 96

پنهان‏اند و نه خدايشان از آنها. چگونه ممكن است فعلى از فاعل خود و صنعتى از صانع خويش غايب و منقطع گردد؟ و اين مرتبه از وجود را خداى تعالى «ملكوت» مى‏نامد...
پس روشن شد كه اين عالم انسانى دنيوى، مسبوق به عالم انسانىِ ديگرى است كه انسان در اينجا عيناً همان است كه در آنجا بود، جز اينكه افراد در آنجا از خدايشان مفقود نيستند و با شهود خودشان، وحدانيّت ربوبى خداى تعالى را در آنجا مشاهده مى‏كنند، نه از طريق استدلال؛ بلكه از او جدا نمى‏شوند و خدا هم از آنها جدا نمى‏شود و به او و هر چه به حق از ناحيه او وجود دارد، اقرار و اعتراف مى‏كنند.
امّا قذارت شرك و آلودگى‏هاى معاصى، از احكام عالم دنيا است نه آن عالم كه در آن، جز فعل خدا كه قائم به اوست، چيز ديگرى وجود ندارد.
در اينجا خصوصيّات عالم ملكوت بسيار مبهم و مجمل بيان شده و توضيح روشنى از كيفيت وجود جمعى انسان وهمه موجودات ارائه نشده است. امّا با توجه به مباحث فلسفى روشن است كه ايشان به سه عالم در دار وجود قائل است: عالم عقول، عالم مثال و عالم دنيا. البته بدون در نظر گرفتن عالم لاهوت كه ذات مقدس خداى سبحان است.
در عالم عقول، همه بالفعل موجودند، همديگر را شهود مى‏كنند و هيچ موجودى از ديگرى غايب نيست. البته به نظر مى‏رسد منظور از شهود، معناى حقيقى آن نباشد، زيرا در عالم عقول چيزى پديد نيامده تا مشهود ديگرى و يا از آن غايب باشد. يعنى عالم عقول، بسيط و به صورت جمعى است و تفصيلى در آنجا وجود ندارد.
به اعتقاد وى، وجود عقلى، نسبت به عالم مثال - كه از نظر وجودى در رتبه پايين‏ترى است - عليّت و سببيّت دارد و در عالم مثال - كه فوق عالم طبيعت است - صور مجرّد اشياء پديد مى‏آيند. اين صور نيز براى اشياء مادى دنيوى عليّت و سببيّت دارند.

صفحه از 109