«رؤيت» و «معاينه» مىباشد، روايات متعددى كه از نظر مضمون همه متشابه و از نظر سند هم معتبر هستند.
10-4- ايشان سپس رواياتى را نقل مىكند كه از معاينه و رؤيت خداوند توسط انسانها حكايت دارند و رواياتى كه در آنها به عدم حصول معرفت بدون اين رؤيت تصريح شده است ۱. آنگاه در مورد اين روايت كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: «ولولا ذلك لم يدر أحد مَن خالقه و رازقه» مىنويسد:
از اين عبارت استفاده مىشود كه معرفتى كه در آيه شريفه به آن اشاره شده، معرفتى شخصى است نه شناخت كلّى كه از راه مفاهيم انتزاعى و عناوين عقلى حاصل مىشود. و معرفت شخصى درباره خداى متعال، جز از راه علم حضورى و شهودى، امكان ندارد. و اگر منظور معرفت كلّى و نتيجه استدلال عقلى مىبود، مىبايست چنين گفته مىشد: «ولو لا ذلك لم يعلم أحدٌ أنّ له خالقاً»...
10-5- ايشان پس از توضيح مفصّلى درباره فرق شناخت حضورى و حصولى كلّى مىنويسد:
بارى، پس آيه مىخواهد بگويد آشنايى با شخص خدا در دل همه انسانها وجود دارد و وقتى آثارش را مىبيند، آن معرفت زنده مىشود. آن معرفت، كسبى نيست، بلكه يك شناخت فطرى است (آشنايى فطرى است) ولى مورد توجّه ما نيست. هر وقت به آن توجه پيدا كنيم، آن آشنايى به خاطر مىآيد و زنده مىشود.
10-6- ايشان معتقد است كه با اين شناخت، هم اصل وجود خدا براى انسان روشن و آشكار مىگردد و هم معرفت امور ديگرى مثل ربوبيّت خدا حاصل مىشود. يعنى با اين شناخت، انسان درمىيابد كه او صاحب اختيار انسان و جهان است. همه تحت اختيار او اداره مىشوند. هيچ كسى و هيچ چيزى از خود، كسى و چيزى نشده است. تمام ماسوى اللَّه تبلور اراده اوست. جهان به خواست او موجود
1.۱: ج ۱، ص ۳۷۶ و ۴۳۸، ح ۸۲۶ و ۱۰۱۵؛ ۱۰: ج ۲، ص ۱۳