حاصل اين حديث شريف اين است كه مفضّل از حضرت صادق عليه السلام سؤال كرد كه جماعتى از شيعه هستند كه نيكو كردارند و من از رفتار و اطوار ايشان خوشم مىآيد و با ورع و خشوع و پرهيزكارىاند؛ ولكن از ايشان سخنانى به من مىرسد كه مرا ناخوش مىآيد و آن سخنها اين است كه گمان مىكنند كه دين همين شناخت مردان است و همى نكه آن مردان را شناختى، پس ديگر هر كار خواهى بكن. و گمان مىكنند كه نماز و زكات و روزه ماه رمضان و حجّ و عمره و مسجد الحرام و بيت الحرام و مشعر الحرام و ماه حرام و وضو و غسل جنابت و هر فريضه كه خدا بر بندگان واجب كرده، همه مردى است و گمان مىكنند كه كسى كه همان مرد را شناخت، ديگر عمل ضرور نيست و همين نماز او و روزه او و ساير واجبات و اعمال حسنه او است و گويا همه را كرده است و جائز است كه سهلانگارى كند در نماز [ و] در عبادات. و بر او لازم نيست جدّ و جهد و همچنين گمان ايشان اين است كه فواحشى كه خدا نهى كرده از آنها مثل خمر و قمار و زنا و خون و ميته و گوشت خوك، اينها همه مردى است. و همچنين گمان مىكنند كه مراد خدا در قرآن از حرام بودن مادران و دختران و عمّهها و خالهها و دختران برادر و دختران خواهر و ساير زنانى كه حرام كرده است، همان زنان پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم است و غير زنان پيغمبر همه بر مردم حلالاند؛ هرچند محارم باشند. و همچنين گمان مىكنند كه چند مرد از يك زن را نگاه مىتوانند داشت و همچنين گمان مىكنند كه مىتوانند بعض مردم از براى بعضى شهادت دروغ بدهند و بگويند كه اين احكام و آيات، ظاهرى دارد و باطنى دارد و آنچه لازم است بر ايشان باطن آنهاست، و ظاهر را اگر بكنند، از براى دفع شرّ مردم از خود مىكنند و همچنين گمان مىكنند كه خدا همان پيغمبر است، همچنان كه گمان كردهاند كه خدا على است.
تا اينجاست حاصل سؤال مفضّل، و ظاهر اين است كه آن ملاعين كه مفضّل نقل مذهب ايشان را مىكند امثال اين عبارت كه در خطبة البيان مذكور شد حجّت خود كردهاند آنجا كه فرمودهاند: أنا الكعبة و البيت الحرام و در نسخهاى ديگر از خطبة البيان ديدم كه فرموده است: أنا صلاة المؤمنين و زكوتهم و صومهم و حجّهم و جهادهم.