الوهيت علىّبنابىطالب عليه السلام و اوّل كسى بود كه مشهور شد به وجوب امامت على و برائت از دشمنان او و مخالفين را تكفير كرد و با آنها يك رو كرد ۱ و از اين جهت، گفته كه اصل رفض و تشيّع از يهود است (21: ص 324) و از اين بيان معلوم شد وجه اختلاف مردم در حال ائمّه عليهم السلام كه بعضى غالى و بعضى قالى و بعضى مقتصدند.
اين جماعتى كه آن گفتار و رفتار و اخبار ائمّه را ديدهاند و از راه ضعف نفس و قلّت معرفت به جناب اقدس الاهى، طاقت نياوردند كه ايشان را در مرتبه خود نگاه دارند، چون ديدند كه هيچ انسانى به اين مرتبه نيست، پس بايد آنها خدا باشند، اينها را غالى گويند. پس اينها ائمّه را خوب شناختهاند؛ لكن خدا را خوب نشناختهاند. و در اين باب گفته شده است اين رباعى:
غالى كه لواى كفر افراخته استدر راه محبّت، دل و دين باخته است
حقّا كه درست شناخت او ذات علىليكن حق را درست نشناخته است
و آن جماعتى ديگر كه از راه ضعف نفس نتوانستهاند كه تصديق كنند كه اين مراتب كه از براى ايشان ثابت است بر حقيقت باشد و باز ايشان خوب باشند و در مرتبه خود باشند، اين بود كه گفتند اينها ساحر و دروغگويند. پس اينها دشمن شدند و اينها را قالى گويند.
و آن فرقه را كه حق تعالى اعانت كرد و ايشان را در مرتبه خود به حقّانيّت شناخت، آنها را مقتصد گويند؛ يعنى ميانهرو.
و هر گاه اين مقدّمات را دانستى، پس مىآييم بر سر مطلب و مىگوييم كه مىتواند شد كه اين كلمات مطلقا حقيقت نداشته باشد و از آن جناب صادر نشده باشد و اينها را جماعت غلات ساخته باشند به جهت ترويج و تحصيل اغراض فاسده خود به تفصيلى كه بيان كرديم.
و شاهد آن علاوه بر آنچه گفتيم، مخالفت با قرآن و غير آن، اشتمال آن خطبه است بر بسيار از امورى كه موافق مذهب غلات است؛ مثل أنا آدم الأوّل أنا نوح
1.يك رو كردن؛ كنايه از ترك آشنايى و دوستى كردن باشد. لغت نامه دهخدا.