آن اصل بركت و فرع آن است: «إِن ذكر الخير كنتم اوّله و آخره و اصله و فرعه: اگر از خير ياد شود، شما اول و آخر و اصل و فرع آن هستيد.» (2: ص 151 ـ 152؛ ر.ك. استشهاد بدان در ص 522)
12.6) شيخ محمّد حسين اصفهانى (م1360ه) گويد: «اطاعت اوامر شرعيّه اهل بيت عليهم السلام ، اطاعت بالذات براى آمر است و اطاعت بالعَرَض براى كسى است كه فرمان خداى متعال بر زبانش جارى شده است. و اطاعتى كه براى آنها اطاعت بالذات است و براى خداى متعال اطاعت بالعرض، بدان خاطر است كه آنها منسوب به او هستند. به دليل قول امام عليه السلام كه فرمود: «مَن اطاعكم فقد أطاع اللّه: هر كه شما را اطاعت كند، يقينا خدا را اطاعت كرده.»
اين اطاعت آنان در اوامر شخصى ايشان است. پس نبوّت و امامت، به خاطر وجوب اطاعت اوامر شخصى آنها، حيثيّتى تعليلى است. و آنچه در باب اطاعت پيامبر و ائمه عليهم السلام وارد شده، براى شمول بر اين اطاعت، از اطاعت اوامر شرعى ايشان، اولى است؛ زيرا اين در حقيقت، اطاعت امر الاهى است، و لزوم آن بديهى است كه براى الزام به آن ـ چنان كه پوشيده نيست ـ نياز به مبالغه ندارد.» (1: ج 2، 382)
12ـ 7) آيت اللّه خويى (م1413ه) با اشاره به ضلالت برخى گروهها گويد: «و نيز دليل آن، قول امام عليه السلام در زيارت جامعه است كه فرمود: «ومن جحدكم كافر: هر كس شما را انكار كند، كافر است.» و نيز كلام حضرتش در همان زيارت: «و من وحّده قبل عنكم: و هر كس خدا را به وحدانيّت شناخته، از باب شما وارد مىشود.» از اين كلام برمى آيد كه: هر كس از طريق شما وارد نشود، خدا را به وحدانيّت نشناخته است.» (7: ج1، ص 323)
همچنين گويد: «در زيارت جامعه آمده است: «و هر كس خدا را به وحدانيّت شناخته است؛ از باب شما وارد مىشود.» يعنى هر كس از آنها نپذيرفته، موحّد خداى سبحانه نيست. اخبار وارد به اين مضمون بسيار است؛ امّا بر نجاستى كه مقابل اسلام است، هيچ دلالتى ندارد و فقط در مقابل ايمان است چنان كه قبلاً به