الوسيلة اين روايت را آورده و افزوده است: «گرامىترين و برترين اين سه تن، علىّبن ابىطالب است.»
واسطى گفته كه على [ عليه السلام ] مورد خطاب موازرت نبود؛ پس جواب دادن او نيز روا نيست. مىگوييم: شما روايت كردهايد كه پيامبر در روز خندق، در ميان مسلمانان ندا داد: كيست كه به جنگ عمروبن عبدودّ برود تا همسايه من در بهشت باشد؟ امّا هيچكس به او جواب نداد؛ تا اينكه على [ عليه السلام ] به پاى خاست. پيامبر فرمود: طرفِ جنگ، عمرو است. على [ عليه السلام ] گفت: [من آمادهام] اگرچه عمرو باشد.
در اينجا نيز حضرتش پاسخ گفته، گرچه مستقيما مورد خطاب نبوده است. بيشتر محقّقان بر آناند كه ابليس، در زمره ملائك نبود؛ امّا امر به سجده تكريم بر آدم عليه السلام به او نيز شد؛ چون در ميان ملائكه حضور داشت.
همچنين مىتوان گفت كه كلام على عليه السلام به موازرت، ابتدائا بيان شد؛ نه اينكه جوابى به سخن پيامبر باشد. پس منافاتى پيش نمىآيد.
نگارنده مىافزايد: در سطور پيشين گفتيم كه در اين رويداد، دو كار انجام گرفته است؛ يكى: انذار و دعوت به خداى تعالى، براى امتثال امر الاهى. دوم: دعوت به موازرت، بر اساس وحى از جانب خداى متعال؛ كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين دعوتِ فراگير را پاسخ مثبت گفت. پس براى پاسخ به اشكال، به اين مباحث نيازى نيست.
2ـ 5ـ 1) آيا خليفه و وصىّ معيّن بود؟
واسطى گويد: شرط وصايت و استخلاف، قطعيّت است نه اينكه آنها را مشروط به شرطى قرار دهيم. اين موارد، فقط براى فرد معيّن است؛ امّا پيامبر فرمود: «چه كسى وزارت مرا مىپذيرد؟» پس تعيين در كار نيست.