دانشمندانِ خودمان را براى اتمام حجّت نمىآوريم.
نگارنده مىافزايد: كلام واسطى بدان معنى است كه فرّاء در كتاب معالم، روايتى مرسل در ذكر وصايت على عليه السلام آورده كه حجّت نيست. و سه روايت مسند نيز آورده كه وصايت در آنها ياد نشده است. بياضى پاسخ داد روايتى كه در آن كلامى افزونتر نقل شده، مقبول است؛ زيرا اصل، عدم خطا در جانب زياده است. علاوه بر آنكه عمل به مرسل ـ در زمانى كه طريق ديگر داردـ رواست، و در آن حال، آن مرسل را مىتوان مسند دانست؛ مانند اخبار مرسل ابنمسيّب. وجود اخبار مرسل در صحيح بخارى دليل ديگر است. به هر حال، رويداد يوم الدار، مسندا وارد شده، و زيادت در يكى از گزارشهاى آن مقبول است. و اگر در يكى از گزارشها متن آيه نقل نشود، به معناى مخالفت با آيه نيست. به علاوه، در بخشهاى گذشته، ديديم كه اين حديث، همراه با ذكر بحث وصايت، مسندا وارد شده است.
2ـ 5ـ 4) دعوت به موازرت، خطاب به كيست؟
واسطى گويد: شما (شيعه) روايت مىكنيد كه على [ عليه السلام ] همواره مسلمان بوده، يا اينكه قبل از يوم الدار، اسلام آورده و مأمور به گردآورىِ خاندانى كافر بوده است. پس پاسخ مثبت گفتن او به نداى موازرت، معنى ندارد و سخن پيامبرـ به دليل بلاغتى كه داردـ خطاب به او نيست؛ بلكه خطاب به كافران است.
2ـ 4ـ 2) پاسخ
بياضى پاسخ مىدهد: اين سخن كه على [ عليه السلام ] مسلمان است، مخصوص به شيعيان نيست؛ بلكه غير شيعه نيز بر آن گواهى مىدهد. مثلاً زمخشرى در كشّاف روايت مىكند: «سبّاق الأمم ثلاثة لميكفروا باللّه طرفة عين: عليّبن أبيطالب و صاحب يس و مؤمن آل فرعون» (1/42) يعنى: «افراد سبقتگيرنده در ايمان، در ميان امّتها سه نفرند كه حتّى به اندازه يك چشم بر هم زدن، به خدا كفر نورزيدند: علىّبن ابىطالب، كسى كه در سوره يس از او ياد شده و مؤمن آل فرعون». صاحب كتاب