قرآن کریم بارها با بیان سرگذشت اقوام گذشته، از انواع آلودگیها و انحرافات اجتماعی سخن به میان آورده است و مقصود از بیان آنها را عبرتآموزی و پیشگیری از وقوع و تکرار آنها در بین امت اسلامی بر شمرده است. بیان داستان عشق و شیفتگی زلیخا به یوسف با تمام جزئیات در سوره یوسف، برای تقویت جنبه معنوی بشر است و هشدار به نسل انسان از عواملی که باعث انحطاط و دوری او از خداوند میشود.
مراتب حجاب قلب
حجاب، قلب را از دستیابی به علوم حقیقی و رؤیتهای باطنی باز میدارد. روند حجاب قلب، از رقیقترین حجاب، تا غلیظترین پوشش قلب، همانا نابودی قلب است:
الف. (کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون)۱ . واژه «رانَ» چنان كه در مفردات راغب اصفهانی آمده به معنای زنگاری است كه روی اشیای قیمتی مینشیند و نشانه پوسیدن و از بین رفتن شفافیت و درخشندگی آن شیء است. مراد از آیه، گرد و غبار گناه و آلودگی است كه بر دل مینشیند و بر اثر مرور زمان متراكم و متحجّر شده و همچون زنگاری سراسر قلب را میپوشاند و باعث میگردد كه انسان نتواند چهره حقایق را ببیند و تشخیص دهد. این کمترین مراتب حجاب است که قلب آدمی را میپوشاند که این چیزی جز عمل خود آدمی نیست.
ب. حجاب قلب بعد از این، مرتبه بالاترظی نیز دارد: (و جعلنا علی قلوبهم أكنَّةً اَن یفقهوهُ و فی آذانهم وقراً)۲ ؛ و بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینى». مراد آیه، پوششها و پردههای گوناگونی است كه بر دل میافتد و مانع معرفت و شهود میگردد. به گفته برخی از مفسران، تعبیر «اكنّه» دلالت بر پردهها و حجابهای متعدد و زیاد دارد ۳.
ج. در آیه دیگر، تعبیر به «غِلاف قلوب» نموده است كه مفهومی بالاتر از مفهوم «اكنّه» دارد، میفرماید: (و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بكفرهم فقلیلاً ما یؤمنون)۴ ؛ آنها از روی استهزا گفتند: دلهای ما در غلاف است. خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخت (به همین دلیل چیزی را درک نمیكنند) و كمتر ایمان میآورند». غلاف، پوششی است كه از تمام اطراف چیزی را میپوشاند، در حالی كه پرده «اكنّه» ممكن است تنها از یک طرف مانع مشاهده گردد. گاه میشود كه در اثر فساد و تباهی شدید دل، از تمام جهات پرده بر روی منابع معرفت و شهود میافتد و تمام ادراكات انسانی در غلافی فرو میرود و از مشاهده حقایق به كلّی محروم میگردد.
د. «طبع» حجابی غلیظتر و فشردهتر است: (طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یفْقَهُون)۵ . صاحب تفسیر المنار میگوید: