برادری - صفحه 175

فصل ششم : صفات برترينْ برادران دينى

۲۳۳.نهج البلاغة :مردى از ياران او (على عليه السلام ) برخاست و گفت : تو ما را از پذيرش حكميت ، نهى كردى و سپس به [پذيرفتن] آن ، فرمانمان دادى . ما نمى دانيم كدام يك از اين كارها درست تر است؟
امام عليه السلام ، دستش را بر روى دست ديگرش زد و فرمود : « ... كجا هستند آن مردمى كه به اسلام ، فرا خوانده شدند و آن را پذيرفتند، و قرآن را خواندند و آن را درست فهميدند ؟! و به جهاد برانگيخته شدند و چونان شيفتگى مادّه شتر به بچّه هايش، شيفته جهاد شدند و شمشيرها از نيام بر كشيدند و در اطراف و اكناف زمين ، صف در صف ، پيش رفتند و پيشروى كردند و بعضى[شان] جان باختند و بعضى رهيدند؟! نه بشارتِ زندگان به آنها داده مى شد ، و نه در باره كشته شدگان ، تسليت داده مى شدند ، چشمانشان از گريه [از خوف خداوند] صدمه ديده بود و شكم هايشان از روزه دارى به پُشت آنان چسبيده بود ، لب هايشان از [كثرت ]دعا خشكيده ، و رنگ هايشان از شب زنده دارى ها زرد شده بود و بر چهره هايشان ، گرد خاكسارى و خشوع ، نشسته بود. آنان ، برادران من اند كه رفته اند. پس بر ما سِزَد كه تشنه آنان باشيم و از دورى شان ، انگشت حسرت به دندان گزيم» .

۲۳۴.نهج البلاغةـ به نقل از نوف بِكالى ـ :امير مؤمنان على عليه السلام ، در كوفه ، در حالى كه بر روى سنگى كه جعدة بن هبيره مخزومى برايش نصب كرده بود ، ايستاده بود و جبّه
پشمينى بر تن داشت و حمايل شمشيرش از ليف خرما بود و كفش هايى از ليفِ خرما به پا داشت و در پيشانى اش پينه اى بر اثر سجده بود ... ، براى ما سخنرانى كرد و فرمود : «بدانيد آنچه از دنيا روى آورده بود ، پشت كرده و آنچه پشت كرده بود ، روى آورده است ، و بندگان نيك خدا ، عزم كوچيدن ، جزم كردند و دنياى اندك ناپايدار را به آخرت فناناپذير ، فروختند.
برادران ما را كه در صفّين ، خونشان ريخته شد ، چه زيان ، اگر امروز زنده نيستند تا خوراكشان ، اندوه باشد و نوشيدنى شان خون دل؟! به خدا سوگند كه آنان به لقاى خداوند ، نايل آمدند و خدا ، مزد آنان را به كمال و تمام ، عطايشان فرمود و پس از دوران ترس ، در سراى امن و آرامش جايشان داد.
كجايند آن برادران من كه گام در راه نهادند و طريق حق پوييدند؟ كجاست عمّار؟ كجاست ابن تَيِّهان؟ ۱ كجاست ذو شهادتَين؟ ۲ كجايند امثال اينان از برادرانشان كه بر مرگ ، با يكديگر ، پيمان بستند و سرهاى بُريده شان را براى نابه كاران فرستادند؟» .
سپس با دست بر محاسن شريف و گرامى اش كشيد و گريه اى طولانى كرد و آن گاه فرمود : «دريغا بر آن برادرانم كه قرآن را خواندند و آن را نيك دريافتند ، در واجبات [الهى] انديشه كردند و آنها را برپا داشتند و سنّت را زنده داشتند و بدعت را ميراندند و به جهاد ، فرا خوانده شدند و اجابت كردند ، و به رهبر ، اطمينان كردند و از او پيروى نمودند!» .
سپس با بلندترين صدايش فرمود : «جهاد! جهاد! اى بندگان خدا! آگاه باشيد كه من ، همين امروز ، لشكر مى كشم . پس هر كه خواهان ره سپار شدن به سوى خداست ، خارج شود» .

1.ابو الهيثم مالك بن تيّهان ، از صحابيان بزرگ پيامبر خدا بود .

2.ذو شهادتين ، همان خزيمة بن ثابت انصارى است كه در ماجرايى مشهور ، پيامبر خدا ، شهادت او را با شهادت دو مرد ، يكسان قرار داد .

صفحه از 182