احادیث داستانی دو چیز گرانسنگ

روایتی از حدیث ثقلین

السنن الکبری ـ به نقل از ابو طفیل ـ:

زید بن ارقم گفت: چون پیامبر(ص) از حجّة الوداع باز گشت و در غدیر خم فرود آمد، دستور داد زیر چند درخت تناور را جارو کردند. سپس فرمود: «گویا من [به سرای جاوید] فرا خوانده شده ام و باید از میان شما بروم. من دو چیز گران سنگ را در میانتان بر جای می گذارم که یکی بزرگ تر از دیگری است: کتاب خدا و عترتم [یعنی] اهل بیتم. پس مراقب باشید که پس از من، چگونه با این دو رفتار می کنید؛ چرا که این دو، هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض، بر من وارد شوند».

سپس فرمود: «خدا مولای من است و من ولی هر مؤمنی». آن گاه، دست علی(ع) را گرفت و فرمود: «هر که من ولی او هستم، این، ولی اوست. بار خدایا! هر که او را دوست می دارد، دوست بدار، و هر که را با او دشمنی می کند، دشمن بدار».

من به زید گفتم: آیا تو خود، این را از پیامبر خدا شنیدی؟

گفت: هیچ کس در زیر آن درختان نبود، مگر این که با چشم خود، آن صحنه را دید و با گوش خود، این سخنان را شنید.

السنن الکبری عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم:

لَمّا رَجَعَ رَسولُ اللّهِ(ص) عَن حَجَّةِ الوَداعِ ونَزَلَ غَدیرَ خُمٍّ، أمَرَ بِدَوحاتٍ فَقُمِمنَ، ثُمَّ قالَ: کأَنّی دُعیتُ فَأَجَبتُ، وإنّی قَد تَرَکتُ فیکمُ الثِّقلَینِ، أحدُهُما أکبَرُ مِنَ الآخَرِ: کتابَ اللّهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَانظُروا کیفَ تُخَلِّفونّی فیهِما، فَإِنَّهُما لَن یتَفَرَّقا حَتّی یرِدا عَلَی الحَوضَ.

ثُمَّ قالَ: إنَّ اللّهَ مَولای، وأنَا وَلِی کلِّ مُؤمِنٍ. ثُمَّ أخَذَ بِیدِ عَلِی فَقالَ: مَن کنتُ وَلِیهُ فَهذا وَلِیهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ.

فَقُلتُ لِزَیدٍ: سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ(ص)؟ فَقالَ: ما کانَ فِی الدَّوحاتِ أحَدٌ إلّا رآهُ بِعَینَیهِ، وسَمِعَهُ بِاُذُنَیهِ.[۱]


[۱]السنن الکبری للنسائی: ج ۵ ص ۱۳۰ ح ۸۴۶۴، المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۱۸ ح ۴۵۷۶، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی: ص ۱۵۰ ح ۷۹، المعجم الکبیر: ج ۵ ص ۱۶۶ ح ۴۹۶۹، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۹، ص ۴۳۴.